لهجه قمی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

قُمی یکی از لهجه‌های فارسی است که در شهر قم در استان قم ایران صحبت می‌شود. این لهجه در قلمرو گویش‌های مرکزی ایران قرار می‌گیرد و پیشتر این گویش «کُمِج» یا «کُمیج» نامیده می‌شده است.[۱]

نمونه واژه‌ها[ویرایش]

واژه‌هایی که در لهجه فارسی منطقهٔ قم با فارسی معیار تفاوت دارند:

  • باردی: شوخی و مزاح
کاروم سرا:کاروان سرا 
  • حلّه حروم:هدر دادن
  • باج مالو:موزی
  • بدپیله: آدم سمج که تا کارش انجام نگیرد دست بردار نیست
  • بد دماغ: زور و رنج و کسی که به اندک چیزی قهر می‌کند
  • بلغور: سخن گفتن به زبانی دیگر به گونه نادرست
  • پلوشتک(pæluʃtæc): پرستو
  • تَر تِلو: خیس
  • جُل جا: رخت‌خواب
  • گُل در چمن: اِشکنه
  • بی بُر اونوَر: برو کنار
  • نَیمَده: نیامده
  • تنگ و تیل: تنگ و باریک
  • جُستَن: یافتن، پیدا کردن
  • وِل دِ: کوتاه بیا
  • پابند بریده: لجام گسیخته، نافرمان، زرنگ
  • پاش به گل بونه بسته: کنایه از داشتن پشتیبانی پرنفوذ
  • پخمه: بی عرضه و تنبل
  • پسله: جایی دور از انظار
  • پسندری: بلندی مرتبه
  • جخ: تازه
  • چشته: مزه غذا زیر دهان ماندن
  • چندیدن: لرزیدن (واژه چندش از این کارواژه آمده)
  • دو به دو انداختن: فتنه کردن، سخن چینی کردن
  • دودرغه: دو دستگی و اختلاف
  • ذاتش غل میندیزه: کنایه از نوعی خیانت در نهاد او
  • رواتی: ظاهری نه راستین
  • زیرجلکی: در نهان و پنهانی
  • سوت کردن: چیزی را بالای بام یا جای دیگر پرتاب کردن
  • سه کنج: گوشه (اتاق)
  • شیت کردن:چیدن
  • شاکی زدن: سیلی محکم به کسی زدن
  • جُل پَلاس: وسایل، بساط
  • کُپ کردن: نشستن و خود را کوچک کردن برای دیده نشدن
  • لچر کاری: به هم ور کردن، نامنظمی، کثافت کاری
  • لیچه: لقب نامناسب برای کسی ساختن
  • منم زدن: خودستایی بی جهت
  • موس کشیدن: حالت انتظار به امید دریافت چیزی
  • ولو شدن: پراکنده شدن
  • هرت شدن: دست و پای خود را گم کردن، اضطراب
  • یه عالمه: خیلی زیاد
  • کماجدون: دیگ کوچک
  • پاتیل: دیگ بزرگ
  • رَستوران:رِستوران
  • هره: لب دیوار
  • پیزوری: ضعیف و ناتوان (کم ارزش)
  • حروم و حرج: از بین بردن و درست مصرف نکردن چیزی
  • سلندر: آشتفته و نگران
  • وریو: هیجان زده و ناآرام
  • کجی:کجا
  • وردی:بردار
  • ناشتا: کسی که صبحانه نخورده باشد
  • خروسخون:سحر
  • شاغالخون:غروب
  • بانگ:بانک
  • بوق سگ: نیمه شب
  • قل ورو:پیاده‌رو
  • قزقون:دیگ‌های مسی بزرگ
  • رِجِّ(rejje): طناب
  • هم ساختکی:همینطوری
  • تیفال:دیوار
  • کش:کنار
  • سه مندونه:نخ سه تایی بادبادک
  • نیم کش وسط: پنجاه پنجاه
  • گوش مالونچه: هزار پا
  • نمدونسم: نمی‌دانستم
  • نوسن: (nosen) :نوچ یا چسبنده با شیرینی
  • تیرون: تهران
  • چس کردن: لوس کردن
  • لولئین (Loolein): آفتابه
  • خلأ: توالت
  • چزیده: سوخته
  • چال مال خون: قعر چاه یا پشت کوه
  • اینجی: اینجا
  • کُجیه: کجاست
  • بش میگم: به او می‌گویم
  • آزاد (با تشدید روی ز)(azzzad): محکم یا قایم زدن
  • آب خوره: عطش
  • بی پَلو من: بیا پیش من
  • کَلیت: کِلید
  • چجورَکی: چطوری یا به چه صورت
  • لَهر: بزرگ
  • گسنه: گرسنه
  • واسو (با تشدید بر روی س)(vasso) : منتظر بمان
  • ننآقا: مادر پدر
  • شل شلکی: بی‌حال و حوصله کاری را انجام دادن
  • نتق کشیدن(notogh): حال کسی را گرفتن
  • بیاغون:فعل امر از مصدر به زور در چیزی جا دادن و فروکردن (بیش از ظرفیت در چیزی جا دادن)
  • تُخ زدن: نیمرو درست کردن
  • تاپوندن: بیش از ظرفیت در چیزی جا دادن
  • همطوری:هدیه
  • دوری: بشقاب
  • نوسن: چسبناکی ناشی از میوه یا چای شیرین
  • گوشتابه: آبگوشت
  • هاگشتن: پیچ خوردن
  • لک و لوس:شل و وارفته
  • نفله:بی عرضه
  • شل گوش:احمق
  • زَرده به کون نکشیده: نابالغ و نابلد
  • تو کون نرو:آدم نچسب و نجوش
  • قیچ:آدم چشم چپ، احول، لوچ
  • شستک:بشکن
  • گورستون:قبرستان
  • نون:نان
  • قفته:یک مشت از چیزی. یه قفته اسکناس: یک مقدار نامعین از پول
  • کُج: کجا
  • کُجی: کجا
  • سَله: مغازه پرنده فروشی - قفس کبوتر
  • اُهُرّو: تکان تکان خوردن - تاب
  • اینجی:اینجا
  • ٱرسی(orsi):کفش
  • دگیش(dagish)کردن:عوض کردن
  • تنگیله(tangileh):ظرف غذای سگ
  • سخ(sakh):چرا
  • قادمه(ghadmeh):نخ
  • تنبون(tonboon):شلوار
  • هش پلا(hosh pala):آبکش
  • سگرمه(segermeh):اخم
  • کجه(kajeh):لانه مرغ
  • هم ساخ:همسایه
  • ترتیزک(tartizak):سبزی شاهی
  • دست به آب:توالت
  • قیفال(gheifal):کج
  • سمند(semend):سیمان
  • مجمه(majmeh):سینی
  • هن(hen):هان
  • سک(sok):آب دماغ (فن)
  • بویه(boyieh):حالت تهوع
  • سانسوری:طالبی
  • شمل(shamal) : قیافه بگیر، ژست گیر
  • یوهو:ناگهانی
  • جرقابه :جایی که کثیف هست (و اگر آن را تمیز کنیم آب چرک کثیف بیرون میزند)
  • مام بارک:ماه مبارک (ماه رمضان)
  • لیز لیزک:سُرسُره

شامد قاسم :شاه احمد ابن قاسم (امامزاده) سُتمه شریف :سلطان محمد شریف (امامزاده)

منابع[ویرایش]

  • قم در مسیر تاریخ (۵)- «نگاهی به زبان و لهجه مردم قم»، مجله نامه قم، بهار ۱۳۷۹، شماره ۹
  1. صادقی، علی اشرف. فارسی قمی. باورداران.