نژاد آریایی - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

توزیع زبان‌های هندو اروپایی کنونی در اوراسیا

نژاد آریایی، یک دسته‌بندی نژادی منسوخ است که در دوره زمانی اواخر قرن ۱۹ میلادی تا اواسط قرن ۲۰ میلادی، برای توصیف بخشی از مردمان اروپایی و آسیای غربی استفاده می‌شد.

این عبارت ناشی از این تفکر بود که گویش‌وران اولیه زبان‌های هند و اروپایی و نوادگانشان تاکنون، یک نژاد یا زیرنژاد خاص از نژاد فرضی (عِرقی) قفقازی را تشکیل می‌دهند.

اصطلاح «آریایی» نام قومی مردمان هندوایرانی باستان بود که ریشه واژهٔ «ایران» است.[۱][۲][۳] از آنجا که تفاوت‌های ژنتیکی انسان به تفاوت‌های نژادی نمی‌انجامد؛ امروزه لغت نژاد در دسته‌بندی گروه‌های انسان مدرن در تحقیقات علمی منسوخ شده[۴] و برخلاف گذشته عنوان نژاد آریایی کاربرد ندارد. در نوشته‌های آکادمیک سال‌های اخیر آریایی برای اشاره به زبان‌های هندو-ایرانی و هندو-اروپایی بکار می‌رود.[۵] در شرق، آریایی صرفاً مفهومی زبان‌شناسی بود برای مشخص کردن زبان‌های ایرانی و هندی-آریایی،[۶] اما همین واژه در غرب، از قرن نوزدهم در ترکیب نژاد آریایی به نژادی فرضی گفته شد که به یکی از زبان‌های هند و اروپایی سخن می‌گفتند،[۷] اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم مفهوم نژادپرستانه این اصطلاح پر رنگ‌تر شد و در نهایت در قالب «نژاد برتر» در ایدئولوژی آلمان نازی نمود پیدا کرد. نازی‌ها معتقد بودند که نژاد نوردیک (Nordic race) خالص‌ترین گونه یک گله انسانی اولیه به نام هندو-اروپایی—آغازین (Proto-Indo-Europeans) است.[۸] مدت‌هاست آریایی‌گری در غرب، چه به عنوان یک فرضیه علمی و چه به عنوان یک جهان‌بینی سیاسی کنار گذاشته شده‌است (به استثنای گروه به حاشیه رانده شده‌ای از راست‌گراهای افراطی).[۹]

واژه‌شناسی[ویرایش]

واژه آریا برای نخستین بار در سده ششم پیش از میلاد در کتیبه بیستون داریوش یکم استفاده شده‌است، که اشاره به زبان نگارش متن (آریایی) دارد.[۱۰]

واژهٔ انگلیسی "Aryan" از لغت سانسکریتی "ārya", به معنای نجیب و در مفهوم پرستندگان خدای ودیکی ایندرا، مشتق شده‌است.[۱۱][۱۲] البته واژه Ariāna به عنوان معادل کلمه لاتینی Ariānus—قسمت شرقی امپراتوری ایران[۱۳]—برای مدتی طولانی در زبان انگلیسی استفاده شده‌است.[۱۱] در زبان ارمنی واژه‌های (արի ari) و (այր ayr) به ترتیب «شجاع» و «انسان» معنی می‌دهند، که بنابر نظر بعضی محققان با تئوری یونانی-آریایی (Graeco-Aryan) منشأ مردمان هندو-اروپایی تطبیق می‌کند.[۱۴] در انگلیسی محاوره‌ای کلمه آریایی، در مطابقت با تحریف واژه در آلمان نازی، به افرادی گفته می‌شود که موهای بور و چشمان آبی دارند. این گونه از کاربرد واژگان آریایی در اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم گسترش یافت. مثالی از کتاب‌های پر فروشی که این‌گونه استعمال لغوی را جا انداختند، «طرحی از تاریخ» (The Outline of History) نوشته ولز است.[۱۵] ولز توضیح داد چگونه، در حالی که آشوری‌ها با بابلی‌ها، سومری‌ها و مصریان در جنگ بودند، مردمان آریایی «روشهای تمدن را یادمی‌گرفتند»، و بدینگونه بود که دست آخر همه جهان باستان را زیر سلطه درآوردند.[۱۶] در ویرایش ۱۹۴۴ اطلس جهانی راند مکنالی نژاد آریایی به عنوان یکی از نژادهای دهگانه بشری نمایانده می‌شود.[۱۷] استفاده از کلمه «آریایی» به عنوان مترادف «هندو-اروپایی» در محافل سیاسی امروزی نادرست شمرده می‌شود.[؟]

واژه آریایی در نوشته‌های ایران باستان[ویرایش]

واژهٔ آریا در نوشته‌های ایرانی، برخلاف نوشته‌های سانسکریتی، از زمان باستان همواره یک پس‌زمینهٔ «قومی» داشته‌است.[۱۸][۱۹]

در دورهٔ باستان، واژهٔ airya همواره به معنی ایران یا ایرانی، و کلمه anairya به معنی غیرایرانی استفاده شده‌اند (جفت واژه متضاد ایران-انیران).[۲۰][۲۱] بدین ترتیب نام «ایران» به معنی «سرزمین آریایی‌ها» از زمان ساسانیان به کار رفته‌است.[۱۹][۲۰][۲۱][۲۲][۲۲][۲۳][۲۳][۲۴] اوستا airya/airyan را در عباراتی مانند airyāfi به معنی «سرزمین‌ها و مردم ایران» استفاده کرده‌است.[۱۹] اصطلاح آریا یا آریایی در سنگ نوشته‌های قدیمی ایران در سه زمینه متفاوت به کار رفته‌اند:

کاربرد واژهٔ آریایی در دورهٔ هخامنشی[ویرایش]

داریوش‌شاه در بند دوّم از کتیبهٔ نقش رستم خود را چنین معرّفی می‌نماید:

«من داریوش شاهِ بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای همه‌گونه مردم، شاه در این زمینِ بزرگِ دورودراز، پسرِ ویشتاسپَ، هخامنشی، پارسی، پسرِ پارسی، یک آریایی، دارای اصل‌ونسبِ آریایی.»[۲۵]

در کتیبه داریوش بزرگ در کاخ آپادانای شوش نیز چنین آمده‌است: «یک هخامنشی، یک پارسی، پسرِ یک پارسی و یک آریایی، از نسلِ آریایی».[۲۶] هر چند داریوش زبان خود را آریایی نامید، محققان امروزی آن را به نام پارسی باستان می‌شناسند[۲۶] چرا که جدّ زبان فارسی کنونی است.[۲۷] منابع یونانی گفته‌های داریوش را تأیید می‌کنند. هرودوت در اشارات تاریخی خود در رابطه با مادها می‌نویسد، «همه این مادها را در قدیم آریایی می‌نامیدند.»[۱۹][۲۰][۲۱] در منابع ارمنی، پارتها، مادها و پارس‌ها یکجا آریایی نامیده می‌شوند.[۲۸] استرابو (Strabo)، در کتاب جغرافی خود، یکی بودن مادها، پارس‌ها، باختری‌ها و سغدیها را یادآوری می‌کند.

ایران و آریانا[ویرایش]

در کتیبهٔ سه‌زبانه‌ای که به‌دستور شاپور نوشته شده، آمده‌است:

«من پادشاهِ آریایی‌ها هستم».[۲۲][۲۹]

در دورهٔ پس از اسلام استفاده از اصطلاح آریایی (ایران) را در نوشتهٔ حمزه اصفهانی، تاریخ‌نگار قرن دهم، می‌توان به وضوح دید، «آریایی‌ها که پارس نیز نامیده می‌شوند در میان این ممالک قرار دارند…».[۳۰] تمام این‌ها بر این نکته دلالت درد که در گذشته نام ایران توصیفی بود از مردمانی که خود را به گروه قومی خاص با زبان و خدای مشترک منتسب می‌کردند.[۱۹]

واژه آریایی در نوشته‌های لاتین[ویرایش]

کلمه آریانوس (Arianus) منطقه شرقی امپراتوری ایران، آریانا، را مشخص می‌کرد. در ۱۶۰۱، فیلمون هلند (Philemon Holland) واژه Arianes را در ترجمه آریانوس به انگلیسی به مفهوم ساکنان آریانا بکار برد. این نخستین باری بود که واژه آریایی (Arian) در زبان انگلیسی مورد استفاده قرار می‌گرفت.[۳۱][۳۲][۳۳] در ۱۸۴۴ جیمز کولس پریکارد (James Cowles Prichard) هندی‌ها و ایرانیان را آریایی نامید، با این فرض اشتباه که آن‌ها خود از کلمه آریا بری اشاره به خودشان استفاده می‌کنند.[۳۴]

واژه آریایی در زبان‌های اروپایی[ویرایش]

واژه آریایی در زبان‌های اروپایی به معنی زبان‌های هندواروپایی و در نهایت به معنی سخن‌گویان به این زبان‌ها به کار رفته‌است. در سده نوزدهم، زبان یکی از ویژگی‌های نژادی به‌شمار می‌آمد. در نتیجه، سخنگویان به زبان‌های هندواروپایی نژاد آریایی نام گرفتند و بدین نحو از سخنگویان به زبان‌های سامی جدا شدند. در اواخر سده نوزدهم، مبحث نژاد آریایی به مبحث «برتری نژادی مردم شمال اروپا (Nordic)» وصل شد. این ایدئال «نژاد برتر» نطفه‌ای شد بر برنامه «آریایی‌سازی» آلمان نازی و به تلاش برای حذف یهودی‌ها انجامید.[۳۵][۳۶] پس از آغاز جنگ جهانی دوم تا کنون، کلمه «آریایی» با نظریه‌های نژادی و جنایات آلمان نازی درآمیخته است.[؟]

انسان‌شناسی زیستی قرن ۱۹ میلادی[ویرایش]

فرهنگ‌نامه مایر (۹۰–۱۸۸۵).
نژاد سفید:
  نژاد آریایی

نژاد سیاه:
نامعلوم:
نژاد زرد:

در مباحث انسان‌شناسی زیستی و نژادپرستی علمی قرن نوزدهم، عبارت «نژاد آریایی» به اشتباه به تمام مردم از نسل نیاهندواروپاییان -زیرگروهی از نژاد قفقازی-[۳۷][۳۸] و همچنین هندوایرانیان اعمال شد (که هندوایرانیان تنها گروهی هستند که از عبارت آریا به عنوان نام داخلی استفاده کرده‌اند). این زیرشاخه در ازمنه متاخر در سرزمین‌های ذیل ساکن بوده‌اند: شمال هند، شرق هند، نپال، سریلانکا، ملداوی، بنگلادش، اروپا، ایران، ارمنستان، تاجیکستان، انگلو-آمریکا، کبک، جنوب آمریکای جنوبی، آفریقای جنوبی، استرالیا و نیوزیلند، پاکستان، افغانستان، و بخش آسیایی روسیه.[۳۹] بدین‌ترتیب، در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم کلمه «آریایی» به معنی «سخنگویان اولیه زبان‌های هندواروپایی و اعقاب آنها» بود.[۳۷][۴۰]

در قرن نوزدهم، زبان شناسان فرض کرده بودند که عمر بالای یک زبان نشان برتری آن است. آنگاه، با این فرض که سانسکریت قدیمترین زبان‌های هندواروپایی است، و با این فرض که کلمه ایرلندی 'Eire با واژه ārya یکی است،[۴۱] در ۱۸۳۷ آدولف پیکتت (Adolphe Pictet) این فکر را جا انداخت که واژه «آریایی» قابل تعمیم به تمام زبان‌های هندواروپایی است.[۴۲] متعاقب این بحث زبانشناسی، در دهه ۱۸۵۰ جوزف آرتور دو گوبینو(Joseph Arthur de Gobineau) (1816-1882) فرانسوی فرض کرد که «آریایی» با فرهنگ ما قبل تاریخی هندو-اروپایی یکی است. او، که در ایران به «کُنت دو گوبینو» مشهور است، در دورانِ «امپراتوریِ دومِ فرانسه» (۱۸۵۲–۱۸۷۰) (معاصرِ ناپلئونِ سوم) «گوبینو به عنوانِ دیپلمات به چند کشورِ خارجی سفر کرد و از قضا مدتی را هم در ایران گذراند. در تمامِ مدتِ فعالیتِ سیاسیِ خود، «گوبینو تلاش می‌کرد تا راه و رسمِ آریستوکراتیک و «نژادِگیِ» دورانِ پیش از انقلاب را در فرانسه زنده کند و انقلاب و جمهوری ای که در پی آورده بود را نفی کند. در راستای همین هدف بود که کتابِ معروفش «جستاری در نابرابریِ نژادهای بشری»[۴۳] (1853-1855) را به رشته تحریر درآورد. چنان‌که مایکل بیدیس در کتابش «پدرِ ایدئولوژیِ نژادپرستانه: افکارِ اجتماعی و سیاسیِ کنت گوبینو" می‌گوید، در نامه‌ای به کنت آنتون فون پروکِش-اوستِن در ۱۸۵۶، «گوبینو اعتراف می‌کند که این کتاب را «برای تسکینِ نفرت ام از دموکراسی و اسلحه آن یعنی انقلاب به نگارش درآورده‌ام، و در آن به طُرُقِ مختلف نشان داده‌ام که انقلاب و دموکراسی از کجا آغاز می‌شوند و به کجا ختم خواهند شد».[۴۴] «گوبینو، به‌علاوه، معتقد به وجود سه نژاد سفید، زرد و سیاه بود، و فکر می‌کرد هر چیز دیگر از حرامزادگی (miscegenation) پدید می‌آید و فسادبرانگیز است. او آریایی‌های شمال اروپا را نژاد برتر به‌شمار آورد چرا که خلوص نژادی را حفظ کرده بودند. بر عکس، اهالی جنوب و شرق اروپا، شمال آفریقا، خاور میانه، ایران، هند، و آسیای میانه همگی به علت اختلاط نژادی کمتر ایدئال بودند.

در سالهای ۱۸۸۰ تعدادی از زبانشناسان و باستانشناسان استدلال کردند که آریایی‌ها در جایی از اروپا نشات گرفتند. در ۱۸۸۶ کارل پنکا (Karl Penka) این ایده را مطرح کرد که آریایی‌ها در اسکاندیناوی ظاهر شدند و توماس هنری هاکسلی (Thomas Henry Huxley) زیست‌شناس با او موافقت کرده کلمه "Xanthochroi" را برای اشاره به اروپایی‌های سفید چهره ابداع نمود.[۴۵] تئوری نژاد نوردیک در ۱۸۸۸ بعد از چاپ کتاب «نژاد آریایی» چارلز موریس (Charles Morris)آمریکایی مقبولیت بیشتری پیدا کرد. واشه ده لپوژ (Vacher de Lapouge) فرانسوی در کتاب آریایی (L'Aryen)، استدلال کردکه برتری نژاد آریایی می‌تواند با استفاده از شاخص‌های بیولوژیکی، ماند فرم سر، مشخص شود.[۴۶] واشه از طرح ایده نژادی دو هدف داشت؛ انهدام اتحادیه‌های صنفی و ممانعت از اعتراضات کارگری با این استدلال که انسان‌ها در انواع مختلف و برای انجام وظایف خاص خلق شده‌اند. ماکس مولر (Max Müller)، اغلب، به عنوان اولین نویسنده‌ای شناخته می‌شود که در سال ۱۸۶۱ آریایی را در مفهوم نژادی وارد زبان انگلیسی کرد.[۴۷] البته، مولر بعدها خطر مخلوط کردن مفاهیم زبان‌شناسی و انسان‌شناسی را گوشزد کرد.[۴۸] مولر، در واقع، به گسترش انسان‌شناسی نژادی تحت تأثیر نظرات آرتور دو گوبینو واکنش نشان می‌داد، که بر والایی شاخه هندو-اروپایی نسل بشری تأکید می‌کرد.

در این میان، در هند، دولت استعماری بریتانیا با پیش کشیدن ایده نژاد برتر آریایی در راستای حفظ سیستم طبقاتی سوءاستفاده می‌کرد.[۴۹][۵۰] تفسیر انگلیسی‌ها نوعی تفکیک اجتماعی رأ بر اساس طبقه‌بندی کاست‌های اشرافی به مثابه آریایی و کاست‌های پایین در رده «غیر آریایی» شامل می‌شد. این برداشت انگلیسی‌ها را با برهمن‌ها همتراز می‌کرد.نتیجه آنکه تاریخ هند، در تضاد با ملی گرائی، ٔبر اساس نژاد گرایی باز تفسیر شده و راه را برای ظهور نظریه مهاجرت آریایی‌ها به هند هموار کرد.[۴۹][۵۰] در میانه‌های قرن نوزدهم، عموماً اعتقاد بر آن بود که آریایی‌ها از استپهای جنوب غربی روسیه برخاسته‌اند. اما، در اواخر قرن نوزدهم تئوری‌های جدیدتری مبدأ آریایی‌ها را در آلمان باستان یا اسکاندیناوی قرار دادند. مبلغ اصلی نظریه مبدأ آلمان گستاف کسیننا (Gustaf Kossinna) باستانشناس بود، که نظریه او در اوایل قرن بیستم در محیط‌های روشنفکری و میان عامه مقبول افتاد.[۵۱]

فلسفه رمزی (Occultism)[ویرایش]

مادام بلاواتسکی و هنری اوکلوت.

جنبش تئوسفی (Theosophical movement)، که توسط مادام بلاواتسکی (Madame Blavatsky) و هنری اولکوت (Henry Olcott) در آخر قرن نوزدهم ایجاد شد، از فرهنگ هند، احتمالاً جنبش آریا-سماج (Arya Samaj)، الهام گرفته بود. بلاواتسکی استدلال کرد که بشریت از یک سری نژادهای ریشه‌ای نشات گرفته‌است. او نژاد آریایی را بدینسان توصیف کرد: «نژاد آریایی … از یک ریشه است، .. که گفته می‌شود ۱۸ میلیون سال پیش، شاید هم ۸۵۰۰۰۰ سال پیش، در زمان غرق شدن قاره بزرگ آتلانتیس می‌زیسته‌است.»[۵۲] او، همچنین، ادعا کرد که مردمانی غیر-آریایی نیز وجود دارند که از آریایی‌ها پست ترند. او اغلب فرهنگ آریایی را با فرهنگ سامی مقایسه می‌کرد، تا ثابت کند که سامی‌ها شاخه‌ای از آریایی‌ها بودند که در طی زمان از نظر روحی پست شدند ولی از نظر مادی جلو رفتند.[۵۳] او، به‌علاوه، بیان کرد که بعضی مردم فرهنگ نیمه-حیوانی دارند. علی‌رغم این، مریدان بلاواتسکی ادعا می‌کنند که افکار او به ایده‌های نژادی و فاشیستی مربوط نمی‌شود، بلکه هدف او برادری جهانی بود.[۵۴] مشکل آنجاست که بلاواتسکی در نوشته‌هایش نژاد فیزیکی را با مشخصات روحی مخلوط می‌کند و روزی را مژده می‌دهد که با سربلند کردن "نژاد برتر" "انحراف طبیعت" تصحیح خواهد شد.[۵۵] تئوسفیست‌ها ادعا می‌کنند که حدود ۳۰۰۰۰ سال پیش یهودها در سرزمین یمن از ریشه نژاد آریایی جدا شدند. آنها، نخست به سومالی و بعد به مصر مهاجرت کرده و تا زمان موسی آنجا ساکن بودند.[۵۶]

گویدو فون لیست (Guido von List) برخی از عقاید بلاواتسکی را با ایده‌های فاشیستی و نژاد پرستانه مخلوط کرده و یک سیستم فکری به نام آریوسوفی (Ariosophy) به وجود آورد. در این سیستم اعتقاد بر آن است که مردم آلمان از مردم دیگر برترند چرا که آلمان‌ها و نژاد نوردیک آخرین گروهی هستند که از نژاد آریایی نشأت گرفته‌اند. چنین دیدی از نژادهای انسانی منجر به ایدئولوژی نازی‌ها شد.[۵۷][۵۸]

مهاجرت هندواروپایی[ویرایش]

صبحدم زندگی--آریایی‌ها وارد هند می‌شوند.

مدل‌های مهاجرت هندواروپایی سناریوهای مختلف مهاجرت ماقبل تاریخ هندواروپاییان اولیه به مناطق استقرار در شمال غربی شبه قاره هند و از آنجا به شمال هند را بررسی می‌کنند. ادعای مهاجرت هندواروپاییان عمدتاً مبنا در ملاحظات زبان شناختی قرار دارد.[۵۹] تمام مباحث مهاجرت تاریخی نژاد هندواروپایی، امروزه، بحث‌برانگیز است. علائمی که دال بر مهاجرت گسترده باشند در مطالعه اسکلتها یافت نشده‌است.[۵۸]

آریایی گرایی[ویرایش]

آدولف هیتلر.

آریایی گرایی با اعتقاد به برتری نژاد آریایی مترادف است.

نازیسم[ویرایش]

ایدئولوژی نازیسم بر مبنای برتری نژاد آریایی بنا شده‌است. برداشت نازی‌ها از نژاد آریایی بر اساس نوشته‌های آرتور ده گوبینو (Arthur de Gobineau) و هوستن استوارت چمبرلین (Houston Stewart Chamberlain) می‌باشد.

تئوریسین نازی هانس گونتر (Hans F. K. Günther) نژاد آریایی در اروپا را به پنج گروه طبقه‌بندی کرد: نژاد نوردیک، مدیترانه‌ای، دینریک(Dinaric race)، آلپی، و بالتیک شرقی.[۶۰] از نظر گونتر نوردیک‌ها در میان این پنج گروه بالاترین مقام را داشتند.[۶۰] او آلمانی‌ها را ترکیبی از هر پنج گروه در نظر گرفت، اما بر برجسته‌تر بودن جنبه نوردیک در آلمانی‌ها تأکید کرد.[۶۱] گونتر، زیر شاخه‌ها را از حسب ظواهر فیزیکی و روانشناختی مشخص کرده، جزییاتی دربارهٔ رنگ مو، چشم، چهره، و ساختار صورت ارائه داد. آدولف هیتلر از کتاب گونتر الهام گرفت. او در سال ۱۹۳۲ در مراسم شروع تدریس گونتر در دپارتمان باستانشناسی دانشگاه ینا شرکت کرد[۶۲]

برداشت هیتلر از نژاد برتر آریایی به‌طور صریح اکثریت اسلاوها را از دایره این نژاد بیرون می‌گذاشت، چرا که آن‌ها را مخلوط شده با نژاد جهود و نژادهای شرقی می‌دانست.[۶۳] البته، در مورد اقلیتی از اسلاوها، که فکر می‌شد از بازماندگان مهاجرین آلمانی هستند، استثنا وجود داشت. هیتلر اسلاوها را «جمعیتی برده به دنیا آمده می‌پنداشت که نیاز به ارباب دارند».[۶۴] او اسلاوها را «خانواده خرگوشی» خطاب کرد که ذاتاً تنبل و بی‌نظم هستند. جوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازی‌ها رسانه‌ها را مجبور کرده بود تا از اسلاوها به عنوان حیواناتی اسم ببرند که، مانند موجی از فضولات، از توندرای سیبری آمده بودند.[۶۵][۶۶]

فاشیسم در ایتالیا[ویرایش]

در یک سخنرانی در سال ۱۹۲۱، موسولینی گفت، «فاشیسم … از نیازهای همیشگی نژاد آریایی مدیترانه‌ای متولد شد».[۶۷][۶۸] فاشیسم ایتالیائی تأکید می‌کرد که نژاد به پایه‌های روحی و فرهنگی وابسته است، و بر همین اساس یک سلسله مراتب نژادی بر مبنای عوامل فرهنگی مشخص کرد. ِموسولینی صریحاً وجود نژاد خالص بیولوژیکی را انکار کرد.[۶۹] در اوایل دهه ۱۹۳۰، با صعود حزب نازی در آلمان تنش شدیدی بین فاشیست‌ها و نازی‌ها در رابطه با مسئله نژادی بروز کرد. در سال ۱۹۳۴، بعد از قتل صدر اعظم اتریش به دست نازی‌ها، موسولینی خشمگین شده و نازیسم را محکوم کرد.[۷۰] تا ۱۹۳۶، تنش‌ها کاهش یافت، و روابط فاشیست‌های ایتالیا و نازی‌های آلمان دوستانه شد. در ۱۹۳۶، موسولینی تصمیم گرفت که برنامه نژادی را در ایتالیا راه بیندازد.[۷۱]| فاشیست‌ها انتشار مجله نژاد پرستانه (La Difesa della Razza) را در سال ۱۹۳۸ آغاز کردند. در ۱۹۴۱ فاشیست‌ها تعریفی جمع از نژاد ایتالیایی را ارائه کردند.[۷۲]

تعریف نئونازیسم از آینده[ویرایش]

سمبل نژاد آریائی که توسط نئونازی‌ها استفاده می‌شود.

از زمان شکست نظامی آلمان نازی در سال ۱۹۴۵ میلادی، نئونازی‌ها تعریفی از نژاد آریایی داده‌اند که تمام مردم اروپای غربی را شامل می‌شود.[۷۳] بسیاری از نئونازی‌ها به‌دنبال برقراری یک حکومت خودکامه طبق الگوی آلمان نازی هستند که مپریوم غربی نام داشت. انتظار بر آن است که این حکومت با ترکیب زرادخانه هسته‌ای چهار دولت آریایی بتواند دنیا را تحت انقیاد درآورد.[۷۴] کشور مورد ذکر توسط یک رهبر پیشواگون، که به عنوان ویندکس (Vindex) شناخته می‌شود، اداره خواهد شد و تمام سرزمین‌های مسکون توسط آریائیان را در بر می‌گیرد. تنها آریائیان شهروندی کامل این کشور را خواهند داشت.[۷۵]

گوبینو دو بار، جمعاً پنج سال، درایران اقامت داشته‌است. .

آریاگرایی در ایران در دوره‌ای روی داد که رضا شاه پهلوی سلطهٔ خود را با تکیه بر «میراث ایران باستان» و سرچشمه‌های اصیل ملت ایران تحکیم می‌کرد. رضا شاه که می‌کوشید پروژهٔ نوسازی کشور را بدون دخالت استعمارگران پیش ببرد، در آلمان نازی متحدی یافت که می‌توانست به رشد ایران کمک کند، و چه بهتر که این متحد خود را از «نژاد آریا» نیز می‌دانست. وزارت تبلیغات آلمان نازی به رهبری گوبلز می‌کوشید با برنامه‌ای سنجیده، نظریات برتری نژادی و عقاید ضدسامی را در ایران گسترش دهد. فرستندهٔ فارسی‌زبان «رادیو برلین» تبلیغ می‌کرد که آلمانی‌ها و ایرانیان از یک نژاد هستند و باید در جبهه‌ای متحد علیه استعمار مبارزه کنند. بسیاری از عوام باور داشتند که آلمانی‌ها یا اهالی قوم «ژرمن» در اصل اهل استان کرمان بوده‌اند.[۷۶] هر چند گفتمان آریایی و هندو-اروپایی توسط رضا شاه در ایران نهادینه شد ولی این محمدرضا پهلوی بود که آن را به کانون مشروعیت سلطنت سلسله پهلوی تبدیل نمود.[۷۷] در سال ۱۹۶۵ مجلس شورای ملی لقب آریامهر، به معنی لفظی خورشید آریایی‌ها، را به شاه اعطا کرد.[۷۸] بدین ترتیب شاه برای خود نوعی رهبری معنوی، بسی فراتر از رهبری فکری، قائل شد[۷۹] و نقش خود را بخشی مهم از جریان پیوسته ایران بر اساس دیدگاه اسطوره آریایی تلقی کرد.[۸۰] در این راستا، برای مثال، شاه پیشنهاد کرد که، اخوت آریایی بین ایران، هند، پاکستان، و افغانستان برای تضمین صلح و امنیت منطقه تجدید شود.[۸۱] طبیعی بود که سازمان‌های دولتی خود را با دیدگاه شاه هماهنگ کردند. به عنوان نمونه، کتاب انگلیسی زبان راهنمای سفربه ایران، که توسط وزارت فرهنگ و هنر منتشر شده بود، در صفحه ۱۵ چنین نوشته بود، ایران سرزمین مادری مردمان آریایی است که اسلاف نژاد هندو-اروپایی می‌باشند. مخلوطی ازخون ترکی-مغولی در شمال شرق و خون عربی در جنوب غرب، که از زمان حمله این نژادها قابل توجه بوده، به تدریج با غلبه [نژاد] پارسی خالص در حال کاهش است.[۸۲]

حزب سومکا نمونه‌ای از نژادگرایی آریایی است. هارون یشایایی، تهیه‌کننده ایرانی، در مصاحبه‌ای در گفتگو با «تاریخ ایرانی» از گرایش‌ها و اقدام‌های ضدّ یهودی این حزب یاد کرده‌است.[۸۳]

شیوع آریایی‌گرایی در ایران[ویرایش]

معمار آریایی‌گرایی در ایران میرزا فتحعلی آخوندزاده (آخوندوف)، یکی از روشنفکران آذربایجانی بود.[۸۴][۸۵] در راستای دیدگاه خاورشناسان مبنی بر برتری نژاد آریایی، آخوندزاده امپراتوری‌های پیش از اسلام ایران را به‌عنوان جامعهٔ آرمانی مطرح کرد که توسط اعراب به قهقرا رفت.[۸۶] این ایدئالیسم توسط پادشاهان دودمان پهلوی به اجرا گذاشته شد.[۸۷] حسن تقی‌زاده، مؤسس انجمن ایران در برلین، نیز در ایجاد ناسیونالیسم ایرانی نقشی بارز داشت. از سال ۱۹۱۶ او در مجله «کاوه» مقالاتی را دربارهٔ هم‌نژادی ایرانی‌ها و آلمانی‌ها چاپ می‌کرد.[۸۸]

جستارهای وابسته[ویرایش]

پانویس[ویرایش]

  1. electricpulp.com. «IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در ۲۰۱۷-۰۱-۰۴. We also know, thanks to this very same inscription, that Ahura Mazdā was considered the “god of the Iranians” in passages of the Elamite version corresponding to DB IV 60 and 62 in the Old Persian version, whose language was called “Iranian” or ariya (DB IV, 88-89). Then again, the Avesta clearly uses airya as an ethnic name (Vd. 1; Yt. 13.143-44, etc.), where it appears in expressions such as airyāfi; daiŋˊhāvō “Iranian lands, peoples,” airyō. šayanəm“land inhabited by Iranians,” and airyanəm vaējō vaŋhuyāfi; dāityayāfi; “Iranian stretch of the good Dāityā,” the river Oxus, the modern Āmū Daryā (q.v. ; see ĒRĀN-WĒZ). There can be no doubt about the ethnic value of Old Iran. arya(Benveniste, 1969, I, pp. 369 f. ; Szemerényi; Kellens).
  2. electricpulp.com. «ĒR, ĒR MAZDĒSN – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. دریافت‌شده در ۲۰۱۷-۰۱-۰۴. ĒR, ĒR MAZDĒSN (Inscr. Mid. Pers. ēr [ʾyly], plur. ērān [ʾylʾn, ʾyrʾn]), an ethnonym, like Old Persian ariya- and Avestan airya-, meaning “Aryan” or “Iranian. ”
  3. electricpulp.com. «ARYA – Encyclopaedia Iranica». www.iranicaonline.org. بایگانی‌شده از اصلی در ۳ مارس ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۲۰۱۷-۰۱-۰۴. ARYA, an ethnic epithet in the Achaemenid inscriptions and in the Zoroastrian Avestan tradition. It is used in the Avesta of members of an ethnic group and contrasts with other named groups[…]in the past, the Medes had been called Arioi. The Greek use of Areia (Latin Aria) for Old Pers. Haraiva, Balōčī Harē(v), Arm. H(a)reu, was likely to cause confusion. The same ethnic concept was held in the later centuries
  4. «Conceptualizing human variation». www.nature.com. دریافت‌شده در ۲۰۱۷-۰۱-۰۴. 'Race' and research Modern human genetic variation does not structure into phylogenetic subspecies (geographical 'races'), nor do the taxa from the most common racial classifications of classical anthropology qualify as 'races' (Box 1). The social or ethnoancestral groups of the US and Latin America are not 'races', and it has not been demonstrated that any human breeding population is sufficiently divergent to be taxonomically recognized by the standards of modern molecular systematics. These observations are not to be taken as statements against doing research on demographic groups or populations. They only support a brief for linguistic precision and careful descriptions of groups under study. Terms and labels have qualitative implications.
  5. Encyclopædia Britannica: " ...the Sanskrit term arya ("noble" or "distinguished"), the linguistic root of the word (Aryan)..." "It is now used in linguistics only in the sense of the term Indo-Aryan languages, a branch of the larger Indo-European language family" [۱]
  6. «ایرانیکا: آریایی».
  7. Mish, Frederic C. , Editor in Chief Webster's Tenth New Collegiate Dictionary Springfield, Massachusetts, U.S.A. :1994--Merriam-Webster See original definition (definition #1) of "Aryan" in English--Page 66
  8. Widney, Joseph P. Race Life of the Aryan Peoples New York: Funk & Wagnalls. 1907 In Two Volumes: Volume One--The Old World Volume Two--The New World ISBN B000859S6O See Chapter II—"Original Homeland of the Aryan Peoples" Pages 9–25—the term “Proto-Aryan” is used to describe the people today called Proto-Indo-Europeans
  9. «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۳ دسامبر ۲۰۱۶. دریافت‌شده در ۲ دسامبر ۲۰۱۶.
  10. cf. Gershevitch, Ilya (1968). "Old Iranian Literature". Handbuch der Orientalistik, Literatur I. Leiden: Brill. pp. 1–31., p. 2.
  11. ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ Oxford English Dictionary: "Aryan from Sanskrit Arya 'Noble'"
  12. Encyclopaedic dictionary of Vedic terms, Volume 1 By Swami Parmeshwaranand, pages 120 to 128 [۲]
  13. «ایرانیکا: آریانا».
  14. T. V. Gamkrelidze and V. V. Ivanov, The Early History of Indo-European Languages, Scientific American, March 1990
  15. Wells, H.G. The Outline of History New York:1920 Doubleday & Co. Chapter 19 The Aryan Speaking Peoples in Pre-Historic Times Pages 271-285
  16. H.G. Wells describes the origin of the Aryans (Proto-Indo Europeans):
  17. Rand McNally’s World Atlas International Edition Chicago:1944 Rand McNally Map: "Races of Mankind" Pages 278–279
  18. G. Gnoli,"Iranic Identity as a Historical Problem: the Beginnings of a National Awareness under the Achaemenians", in The East and the Meaning of History. International Conference (23–27 November 1992), Roma, 1994, pp. 147–67. [۳]
  19. ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ ۱۹٫۲ ۱۹٫۳ ۱۹٫۴ ۱۹٫۵ G. Gnoli, "IRANIAN IDENTITY ii. PRE-ISLAMIC PERIOD" in Encyclopædia Iranica. Online accessed in 2010 at [۴]
  20. ۲۰٫۰ ۲۰٫۱ ۲۰٫۲ ۲۰٫۳ H.W. Bailey, "Arya" in Encyclopædia Iranica. Excerpt: "ARYA an ethnic epithet in the Achaemenid inscriptions and in the Zoroastrian Avestan tradition. [۵] بایگانی‌شده در ۳ ژانویه ۲۰۱۳ توسط Archive.today Also accessed online in May, 2010.
  21. ۲۱٫۰ ۲۱٫۱ ۲۱٫۲ ۲۱٫۳ R. Schmitt, "Aryans" in Encyclopædia Iranica:Excerpt:"The name "Aryan" (OInd. āˊrya-, Ir. *arya- [with short a-], in Old Pers. ariya-, Av. airiia-, etc.) is the self designation of the peoples of Ancient India and Ancient Iran who spoke Aryan languages, in contrast to the "non-Aryan" peoples of those "Aryan" countries (cf. OInd. an-āˊrya-, Av. an-airiia-, etc.), and lives on in ethnic names like Alan (Lat. Alani, NPers. Īrān, Oss. Ir and Iron). Also accessed online: [۶] in May 2010
  22. ۲۲٫۰ ۲۲٫۱ ۲۲٫۲ D.N. Mackenzie, "ĒRĀN, ĒRĀNŠAHR" in Encyclopædia Iranica. Accessed here in 2010: [۷] بایگانی‌شده در ۱۳ مارس ۲۰۱۷ توسط Wayback Machine
  23. ۲۳٫۰ ۲۳٫۱ Dalby, Andrew (2004), Dictionary of Languages, Bloomsbury, ISBN 0-7475-7683-1
  24. G.Gnoli, "ĒR, ĒR MAZDĒSN" in Encyclopædia Iranica
  25. «Achaemenid Royal Inscriptions: DNa». Livius: Articles on ancient history. بایگانی‌شده از اصلی در ۲۵ مارس ۲۰۱۰.
  26. ۲۶٫۰ ۲۶٫۱ R.G. Kent. Old Persian. Grammar, texts, lexicon. 2nd ed. , New Haven, Conn.
  27. Professor Gilbert Lazard: "The language known as New Persian, which usually is called at this period (early Islamic times) by the name of Dari or Parsi-Dari, can be classified linguistically as a continuation of Middle Persian, the official religious and literary language of Sassanian Iran, itself a continuation of Old Persian, the language of the Achaemenids. Unlike the other languages and dialects, ancient and modern, of the Iranian group such as Avestan, Parthian, Soghdian, Kurdish, Balochi, Pashto, etc. , Old Middle and New Persian represent one and the same language at three states of its history. It had its origin in Fars (the true Persian country from the historical point of view) and is differentiated by dialectical features, still easily recognizable from the dialect prevailing in north-western and eastern Iran" in Lazard, Gilbert 1975, "The Rise of the New Persian Language" in Frye, R. N. , The Cambridge History of Iran, Vol. 4, pp. 595–632, Cambridge: Cambridge University Press.
  28. R.W. Thomson. History of Armenians by Moses Khorenat'si. Harvard University Press, 1978. Pg 118, pg 166
  29. MacKenzie D.N. Corpus inscriptionum Iranicarum Part. 2. , inscription of the Seleucid and Parthian periods of Eastern Iran and Central Asia. Vol. 2. Parthian, London, P. Lund, Humphries 1976–2001
  30. Hamza Isfahani, Tarikh Payaambaraan o Shaahaan, translated by Jaf'ar Shu'ar,Tehran: Intishaaraat Amir Kabir, 1988.
  31. Online Etymology Dictionary
  32. Robert K. Barnhart, Chambers Dictionary of Etymology pg. 54
  33. Simpson, John Andrew; Weiner, Edmund S. C., eds. (1989), "Aryan, Arian", Oxford English Dictionary, vol. I (2nd ed.), Oxford University Press, p. 672, ISBN 0-19-861213-3.
  34. James Cowles Prichard, Researches Into the Physical History of Mankid, Vol. 4 pg. 33
  35. Campt, Tina (2004), Other Germans: Black Germans and the Politics of Race, Gender, and Memory in the Third Reich, University of Michigan Press, p. 143.
  36. Under the 1933 Law for the Restoration of the Professional Civil Service, a non-Aryan was defined as "an individual descended from a non-Aryan (in particular Jewish parents or grandparents)" ((Campt 2004، ص. 143)).
  37. ۳۷٫۰ ۳۷٫۱ Mish, Frederic C. , Editor in Chief Webster's Tenth New Collegiate Dictionary Springfield, Massachusetts, U.S.A. :1994--Merriam-Webster Page 66
  38. Widney, Joseph P Race Life of the Aryan PeoplesNew York: Funk & Wagnalls. 1907 In Two Volumes: Volume One--The Old World Volume Two--The New WorldISBN B000859S6O
  39. Rand McNally’s World Atlas International Edition Chicago:1944 Rand McNally Map: "Races of Mankind" Pages 278–279 The domain of the Aryan race is shown as extending throughout the regions mentioned above.
  40. Widney, Joseph P Race Life of the Aryan Peoples New York: Funk & Wagnalls. 1907 In Two Volumes: Volume One--The Old World Volume Two--The New World ISBN B000859S6O
  41. Language History, Language Change, and Language Relationship by Hans Henrich Hock, Brian D. Joseph, 2009: "Aryan was extended to designate all Indo Europeans, under the false assumption that the Irish word Eire is cognate with ārya; and ill-founded theories about the racial identity of these Aryans... ", page 57 [۸]
  42. Zwischen Barbarenklischee und Germanenmythos: eine Analyse österreichischer … by Elisabeth Monyk (2006), p. 31. [۹]
  43. The Inequality of Human Races (1915). London: William Heinemann
  44. Michael D. Biddiss (1970). Father of Racist Ideology: Social and Political Thought of Count Gobineau. New York: Weybright and Talley, Inc. p 514
  45. Huxley, Thomas (1890), Nineteenth Century (XI/1890) http://aleph0.clarku.edu/huxley/CE7/Aryan.html {{citation}}: |chapter= ignored (help); Missing or empty |title= (help).
  46. Vacher de Lapouge (trans Clossen, C), Georges (1899). "Old and New Aspects of the Aryan Question". The American Journal of Sociology. 5 (3): 329–346. doi:10.1086/210895..
  47. Andrea Orsucci, "Ariani, indogermani, stirpi mediterranee: aspetti del dibattito sulle razze europee (1870-1914) بایگانی‌شده در ۱۰ مارس ۲۰۰۲ توسط Wayback Machine, Cromohs, 1998 (ایتالیایی)
  48. Speech before the University of Stassbourg, 1872, Chaudhuri, Nirad, Scholar Extraordinary: The Life of Professor the Rt. Hon. Freidrich Max Muller, Chatto and Windus, 1974, p.313
  49. ۴۹٫۰ ۴۹٫۱ Thapar, Romila (January 1, 1996), "The Theory of Aryan Race and India: History and Politics", Social Scientist, Social Scientist, 24 (1/3): 3–29, doi:10.2307/3520116, ISSN 0970-0293, JSTOR 3520116.
  50. ۵۰٫۰ ۵۰٫۱ Leopold, Joan (1974), "British Applications of the Aryan Theory of Race to India, 1850–1870", The English Historical Review, 89 (352): 578–603, doi:10.1093/ehr/LXXXIX.CCCLII.578.
  51. Arvidsson, Stefan (2006). Aryan Idols. USA: University of Chicago Press, 143. ISBN 0-226-02860-7.
  52. Blavatsky, The Secret Doctrine, the Synthesis of Science, Religion and Philosophy, Vol.II, p.249
  53. Blavatsky, The Secret Doctrine, Vol II, p. 200
  54. The Key to Theosophy, Section 3
  55. Blavatsky, The Secret Doctrine, Vol II, p.446
  56. Powell, A.E. The Solar System: A Complete Outline of the Theosophical Scheme of Evolution London:1930 The Theosophical Publishing House Pages 298-299
  57. Goodrick-Clarke, Nicholas The Occult Roots of Nazism: Secret Aryan Cults and Their Influence on Nazi Ideology New York:1992 New York University Press Chapter 13 "Herbert Reichstein and Ariosophy" Pages 164-176
  58. ۵۸٫۰ ۵۸٫۱ Bryant, Edwin (2001), The Quest for the Origins of Vedic Culture: The Indo-Aryan Migration Debate, Oxford University Press, ISBN 0-19-513777-9.
  59. The Quest for the Origins of Vedic Culture: The Indo-Aryan Migration Debate, Edwin Bryant, 2001
  60. ۶۰٫۰ ۶۰٫۱ Bruce David Baum. The Rise and Fall of the Caucasian Race: A Political History of Racial Identity. New York, New York, USA; London, England, UK: New York University Press, 2006. P. 156.
  61. Anne Maxwell. Picture Imperfect: Photography and Eugenics, 1870-1940. Eastbourne, England: UK; Portland, Oregon, USA: SUSSEX ACADEMIC PRESS, 2008, 2010. P. 150.
  62. John Cornwell. Hitler's Scientists: Science, War, and the Devil's Pact. Penguin, Sep 28, 2004. id=5bA2vTgvobAC&pg=PT68&dq=hitler+gunther+aryan&hl=en&sa=X&ei=q2IYUfKYIoyayQHBmoG4Dg&ved=0CGMQ6AEwCQ
  63. André Mineau. Operation Barbarossa: Ideology and Ethics Against Human Dignity. Rodopi, 2004. Pp. 34-36.
  64. Marvin Perry. Western Civilization: A Brief History. Cengage Learning, 2012. P. 468.
  65. Richard C. Frucht (31 December 2004). Eastern Europe: An Introduction to the People, Lands, and Culture. ABC-CLIO. pp. 259–. ISBN 978-1-57607-800-6.
  66. David Downing. Sealing Their Fate: The Twenty Two Days That Decided World War II. Read How You Want, 2010 P. 48.
  67. Aaron Gillette. Racial Theories in Fascist Italy. London, England, UK; New York, New York, USA: Routledge, 2001. Pp. 11.
  68. Neocleous, Mark. Fascism. Minneapolis, Minnesota, USA: University of Minnesota Press, 1997. p.  35
  69. Glenda Sluga. The Problem of Trieste and the Italo-Yugoslav Border: Difference, Identity, and Sovereignty in Twentieth-Century. SUNY Press, 2001. P. 52.
  70. Aaron Gillette. Racial Theories in Fascist Italy. London, England, UK; New York, New York, USA: Routledge, 2002. P. 45.
  71. Aaron Gillette. Racial Theories in Fascist Italy. London, England, UK; New York, New York, USA: Routledge, 2002. P. 60.
  72. Aaron Gillette. Racial Theories in Fascist Italy. London, England, UK; New York, New York, USA: Routledge, 2001. Pp. 146.
  73. Goodrick-Clarke, Nicholas Black Sun: Aryan Cults, Esoteric Nazism, and The Politics of Identity New York: 2002--N.Y. University Press, See Chapter 15 for a discussion of Aryan identity politics
  74. Goodrick-Clarke, Nicholas (2003). Black Sun: Aryan Cults, Esoteric Nazism and the Politics of Identity. New York: New York University Press. p. 221. ISBN 0-8147-3155-4.
  75. Goodrick-Clarke, Nicholas Black Sun: Aryan Cults, Esoteric Nazism, and The Politics of Identity New York: 2002--N.Y. University Press, See Chapters 4 and 11 for extensive information about the proposed "Western Imperium"
  76. http://www.bbc.co.uk/persian/arts/2009/12/091205_wmt-aa-germany-iran.shtml
  77. Ehteshami, Anoushiravan (2012). , Iran and the International System. Oxon, Canada: Routledge. pp. 156–157.
  78. Inlow, E. Burke (1979). Shahanshah The Study Of Monarachy Of Iran. Dehli: Motila Banarsidass. p. 90.
  79. Coughlin, Con (2009). Khomeini's Ghost: Iran since 1979. London: Macmillan.
  80. Rehan, J. Ali (2008). The Iranian Revolution of 1979: Theoretical Approaches and Economic Causes. Dehli: Proqoest LLC Banarsidass. p. 5.
  81. Ansari, Ali M. (2014). , Perceptions of Iran: History, Myths and Nationalism from Medieval Persia to the Islamic Republic. New York: I.B. Tauriss. p. 131.
  82. Inlow, E. Burke (1979). Shahanshah The Study Of Monarachy Of Iran. Dehli: Motila Banarsidass. pp. xix.
  83. «نسخه آرشیو شده». بایگانی‌شده از اصلی در ۱۶ ژانویه ۲۰۱۴. دریافت‌شده در ۱۶ ژانویه ۲۰۱۴.
  84. Cottam, Richard W. (1979). Nationalism in Iran. Pittsburgh: University of Pittsburgh Press. p 18.
  85. Bayat, Mangol (1991). Iran’s First Revolution: Shi’ism and the Constitutional Revolution of 1905-1909. Oxford & New York: Oxford University Press. p 145.
  86. Adib-Moghaddam, Arshin (2006), "Reflections on Arab and Iranian Ultra-Nationalism", Monthly Review Magazine, 11/06.
  87. Keddie, Nikki R.; Richard, Yann (2006), Modern Iran: Roots and Results of Revolution, Yale University Press, pp. 178f., ISBN 0-300-12105-9.
  88. بهنام، جمشید (1386). برلنی‌ها: اندیشمندان ایرانی در برلن 1915-1930. نشر فرزان، تهران.

منابع[ویرایش]

  • Aryan race. (2012، November 6). In Wikipedia, The Free Encyclopedia. Retrieved 19:25، November 16، ۲۰۱۲، from http://en.wikipedia.org/w/index.php?title=Aryan_race&oldid=521636285
  • Ivanov, Vyacheslav V.; Gamkrelidze, Thomas (1990), "The Early History of Indo-European Languages", Scientific American, 262 (3): 110116.
  • Arvidsson, Stefan; Wichmann, Sonia (2006), Aryan Idols: Indo-European Mythology as Ideology and Science, University of Chicago Press.
  • Poliakov, Leon (1996), The Aryan Myth: A History of Racist and Nationalistic Ideas in Europe, New York: Barnes & Noble Books, ISBN 0-7607-0034-6.

پیوند به بیرون[ویرایش]

  • "Amazon.com". Amazon.com (به انگلیسی). Retrieved 2020-11-07.