یورش به لنکران - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد

یورش به لنکران
بخشی از دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه

نقاشی یورش به لنکران، اثری از فرانتس روبو
تاریخ۱۳ ژانویه ۱۸۱۳ (۲۳ دی ۱۱۹۱ خورشیدی)
موقعیت
نتایج پیروزی روسیه و خروج قزلباشیه از تالش شمالی
طرف‌های درگیر
روسیه امپراتوری روسیه ایران
فرماندهان و رهبران
پیوتر کوتلیارفسکی  (مجروح) صادق‌خان  
احمد کاشانی 
قوا
  • ۱۷۶۱
  • شامل:
    * ۶ افسر ستادی
    * ۵۷ افسر ارشد
    * ۱۳۱ درجه‌دار
    * ۳۷ موزیسین
    * ۱۵۳۰ سرباز
  • ۴۰۰۰
  • تلفات و خسارات
  • ۳۴۱ کشته
    * ۶۰۹ زخمی
  • شامل:
    * ۴۱ افسر
    * ۹۰۹ سرباز
  • ۳۷۳۷ کشته،
    (به استثنای کسانی که هنگام فرار، غرق شدند)
    ۲ پرچم،
    ۸ اسلحه انگلیسی
  • یورش به لنکران (به روسی: Штурм Ленкорани) نبردی است که در جریان دوره اول جنگ‌های ایران و روسیه در تاریخ ۱۳ ژانویه ۱۸۱۳ (۲۳ دی ۱۱۹۱ خورشیدی) در ناحیه تالش شمالی و شهر لنکران به وقوع پیوست.[۱][۲][۳][۴][۵]

    رویدادها[ویرایش]

    پس از پنج روز محاصره دژ لنکران و گلوله‌باران آن، روس‌ها با وجود برتری عددی طرف ایرانی، موفق به حمله به ارگ شدند. اگرچه روس‌ها متحمل خسارات سنگینی در محاصره شدند و در طی آن بیشتر افسران و درجه‌داران نظامی ارتش روس کشته شدند، با تصرف این قلعه، شهر لنکران و سایر مناطق تالش شمالی را تصرف کردند.[۶]

    پس از تصرف قلعه، همه بازماندگان توسط روس‌ها کشته و اعدام شدند و هیچ‌یک به اسارت در نیامدند. ژنرال پیوتر کوتلیارفسکی خود در جریان محاصره به‌شدت زخمی شد و پس از آن دیگر نتوانست در ادامه جنگ شرکت کند، در حالی که صادق‌خان، فرمانده جبهه ایران، هنگام محاصره قلعه کشته شد. از هنگ ۱۷ روسیه در محاصره متشکل از ۲۹۶ نفر، تنها ۷۴ تن از آنها در جنگ کشته شدند.[۷]

    ساخته‌شدن دژ لنکران[ویرایش]

    در جریان جنگ نخست روسیه و ایران (۱۸۱۳–۱۸۰۴)، انگلیسی‌ها تصمیم به ساخت یک دژ مستحکم در لنکران گرفتند.

    نقشه دژ لنکران و محاصره آن

    این دژ دارای دیوارهای سنگی بلند و دندانه‌های تیزی در بالای دیوار بود. همچنین این دژ توسط سنگرهای عمیق احاطه شده بود. این دژ به شکل یک چهارضلعی نامنظم (به عرض ۸۰ پا) در ساحل سمت چپ رودخانه لنکران (لنکران‌چای) و در فاصله کمی از دریای کاسپین جای داشت. این رودخانه در نزدیکی مرداب‌های نزدیک به دژ جای داشت. این دژ در بخش جنوب‌غربی ۱۳۰ متر درازا داشت. بخش شمال شرقی آن که به شکل چندضلعی نامنظم ساخته شده بود، تا ۸۰ متر درازا داشت. ضلع جنوب‌شرقی این دژ در امتداد رودخانه لنکران‌چای و به سوی دریای کاسپین بود. همچنین دیوارهای این قلعه از جهت شمال‌غربی هر کدام ۱۰۰ متر درازا داشتند. علاوه بر این، در هر گوشه دژ سنگرها قرار داشتند و بزرگ‌ترین آنها در جهت شمال‌شرقی بود. خندق مقابل قلعه ۴ متر عمق و ۱۰ پهنا داشت.

    پیش‌زمینه[ویرایش]

    پس از چندین سال جنگ بی‌نتیجه در مناطق گوناگون ماورای قفقاز هیچ‌یک از طرفین جنگ به پیروزی چشمگیری دست نیافته بودند اگرچه روس‌ها یک برتری نسبی برای خود به دست آورده و با تصاحب حکومت‌های محلی شمال قفقاز از جمله چچن، داغستان، دربند، گرجستان و شماخی به نزدیکی سرزمین‌های ایران قاجاری در ناحیه اران و شروان رسیده بودند. عباس میرزا ولیعهد ایران در ماه اوت ۱۸۱۲ با سرکوب ناآرامی‌ها در تالش شمالی، کنترل کامل لنکران را به دست آورد و به سوی دشت مغان حرکت کرد. در سپتامبر ۱۸۱۲ در حالی که مذاکراتی میان ایران و روسیه در تفلیس با میانجی‌گری گور اوزلی و نماینده او جیمز موریه از انگلستان برای صلح در حال انجام بود خبری منتشر شد که ناپلئون بناپارت به نزدیکی مسکو رسیده است؛ به همین دلیل مذاکرات به حالت تعلیق درآمد. در ۳۱ اکتبر ۱۸۱۲ در حالی که نمایندگان ایران و روسیه در تفلیس آماده انجام مذاکرات بودند، ژنرال پیوتر کوتلیارفسکی حملهٔ شبانهٔ غافلگیرانه‌ای (با نام نبرد اصلاندوز) به اردوگاه ایران در اصلاندوز انجام داد که منجر به شکست کامل ارتش عباس میرزا و کشته‌شدن یکی از افسران پشتیبانی‌کننده انگلیس به‌نام کریستی شد.[۸] از آنجا که به‌طور فزاینده‌ای آشکار شد که تهاجم ناپلئون به روسیه ناموفق بوده‌است، روس‌ها به دنبال عملیات تهاجمی‌تری در ناحیه قفقاز بودند.[۹] پس از مدتی با ورود ارتش روسیه به دشت‌های پهناور نواحی جنوبی قفقاز در ۱۸ دسامبر ۱۸۱۲ میلادی، گروهان نظامی ارتش روسیه به رهبری ژنرال پیوتر کوتلیارفسکی از رودخانه ارس گذر کرده و ۸۰ مایل را به‌طور مستقیم بدون هرگونه جاده و از میان نمکزارها و مرداب‌ها از راه دشت‌های منطقه مغان به سوی مناطق جنوبی‌تر طی کردند و به مرزهای خانات تالش نزدیک‌تر شدند.[۱۰] پس از گذر از مرداب‌ها و نمکزارها سربازان به هوای برفی و کولاک وحشتناک برخوردند. در آن هنگام، ارتش روسیه و گردان‌های کوتلیارفسکی نیاز شدیدی به تأمین تجهیزات به‌ویژه آب آشامیدنی و غذا داشتند.[۱۱]

    در ۲۰ دسامبر، گروهان روسی به شماری از قبایل شاهسون برخورد کردند که اغلب از روس‌ها فرار می‌کردند و برخی توسط روس‌ها دستگیر می‌شدند و دام‌هایشان مصادره می‌شد.

    در ۲۱ دسامبر، گروهان تحت فرمان کوتلیارفسکی به مرزهای خانات تالش در نزدیکی رود ارس رسیده بود. آن‌ها در همین هنگام با ۵۰۰ سوارنظام ایرانی روبرو شدند که فرماندهی آن را شخصی به نام ابوسالم بر عهده داشت. نیروهای ایرانی و ابوسالم برای کاهش میزان خسارت‌ها و تلفات حاضر به درگیری نشدند و به شهرک ارکیوان (که در کتاب‌های تاریخی از آن با نام ارکوان هم یاد شده‌است و امروزه در نزدیکی شهر ماسال‌لی جای دارد و دارای یک قلعه تاریخی و مهم است) عقب‌نشینی کردند. در ادامه، آوانگارد روسی با سردار سواره نظام پیرقلی‌خان و یک گروه از ۱۰۰۰ سرباز ایرانی روبرو شد. پس از تبادل آتش کوتاه، ایرانیان عقب‌نشینی کرده و توسط کازاک‌ها مورد تعقیب قرار گرفتند.

    در ۲۲ دسامبر، کوتلیارفسکی برای تحت پوشش قراردادن قوای ارتش روسیه در خانات تالش گروهانی را به فرماندهی سرگرد دیاچکووا به‌همراه ۲۰۰ پیاده، ۱۷۰ کازاک و چندین اسب‌سوار از ناحیه قره‌باغ و یک قبضه اسلحه و توپ از قره‌یازی به سوی ارکیوان فرستاد. پس از آن بخشی از مردم قره‌باغ که در اسارت روس‌ها بودند آزاد شدند اما شاهسون‌های اسیرشده همچنان در اسارت روس‌ها باقی ماندند.

    پادگان نظامی ارکوان با در اختیار داشتن ۱۵۰۰ سرباز ایرانی و ۴۰۰ سرباز روس که به صفوف سپاه ایران پیوسته بودند (و با نام گردان بهادران شناخته شده بودند) به فرماندهی بالاخان و اصغرخان دژ شهر ارکوان را ترک کردند و با دو اسلحه میدانی و توپ و تمام ذخایر توپخانه و علوفه به سوی لنکران عقب‌نشینی کردند. کوتلیارفسکی ۴۰۰ نیروی جاگر و ۳۰۰ کازاک را به فرماندهی سرهنگ دوم اوشاکوف برای تعقیب قوای ایران فرستاد که متعاقباً ۱۵ مایل به دنبال ایرانیان رفتند. در جریان این تعقیب و گریز، ۵۰ تن از ۴۰۰ سرباز روس فراری شدند و نزدیک ۳۰۰ تن از ایرانیان هم کشته شدند. در پی آن روس‌ها بیش از ۶۰۰ اسب و یک بار قابل توجه از تجهیزات و اسلحه را توقیف کردند. خسارت‌های وارد به شامل روس‌ها نیز ۱ کشته و ۵ زخمی بود. در همین میان کنترل ارکوان به دست نیروهای روس افتاد. ۱۰۰ نیروی جاگر برای نگهبانی و محافظت از دژ ارکوان در این شهرک باقی ماندند.[۱۲] میر مصطفی خان با آگاهی از حرکت نیروهای روس به سوی جنوب پس از شکست ارتش ایران در اصلاندوز، با شتاب به ناحیه گاموشِوان (امروزه با نام گوی شبان) در نزدیکی جزیره ساری در حومه لنکران رفت و در آنجا همه پادگان‌ها، انبارها و اصطبل‌ها را برای رویارویی با نیروهای ارتش روس و ایران بازسازی و با سلاح و مهمات جنگی تجهیز و آماده کرد.

    کوتلیارفسکی پس از ورود به مناطق شمالی خانات تالش که توسط خان‌نشین تالش اداره می‌شد، به ساکنان این ناحیه اعلام کرد:

    مردم تالش. سپاهیان بزرگ و قدرتمند، سپاهیان امپراتوری روسیه به اینجا آمده‌اند تا شما را از دست ایرانیان - ویرانگران شما - آزاد کنند. در خانه‌های خود بمانید و مطمئن باشید که اموال شما خدشه‌ناپذیر است. ایرانیان و سارقین چنین نخواهند کرد. آن‌ها شما را خواهند دزدید. من از شما، همه کسانی که قادر به حمل اسلحه هستند، درخواست می‌کنم آن را علیه ستمگران خود، ایرانیان، که به زودی توسط نیروهای امپراتور بخشنده من مجازات می‌شوند قرار دهید و من می‌خواهم که راه باقی‌مانده متعصبان را هنگام گذر آن‌ها از جاده‌ای برای فرار هنگامی‌که بازوهای پیروز ما به آن‌ها می‌رسد ببندید. من برای شما قول عفو و بخشش خواهم داد که فریب خواهد داد و همچنین کسانی که درگیر این امر هستند که ایرانیان را داوطلبانه تسلیم کنند. این افراد باید بدون ترس از مجازات شدن نزد من یا خان مستحق شما بیایند، زیرا سخن روسی سخن فارسی نیست. یک روس فریب نمی‌داند و نیازی به فریب ندارد.

    این سخنان کوتلیارفسکی بخشی از مردم تالش را تحت تأثیر قرار داد و در پی آن آغاز به بریدن درختان جنگلی کردند که گفته می‌شد سربازان فراری ایرانی در آن پنهان شده بودند.

    فتح لنکران[ویرایش]

    محاصره[ویرایش]

    دستورهای صادق‌خان برای پادگان و نیروها

    من به همه فرماندهان و سربازان دستور می‌دهم که در مواضع خود برای کمک به راندن دشمن شیطانی که قصد دارد با طوفان به پا کردن، بدون توجه به همه خطرات، بدون توجه به جان انسان‌ها، دژ را تصرف کند، کمک کنند. ای کسانی که وطن خود را عمیقاً دوست دارند، ما باید سخت و سرسختانه پایداری کرده و تا حد مرگ بجنگیم و سعی کنیم تا دژ را در دست خود نگه داریم و به این دزدان نشان دهیم که خواهیم توانست خود را برای نجات میهن خود فدا کنیم. توجه، همه شما که آماده مقاومت هستید، دشمن مانند گرگ هار بالا می‌رود و به سمت ما می‌خزد. بگذارید همه اسلحه بردارند، آنهایی که می‌دانند چگونه آن را به دست بگیرند. به طور خلاصه، دفاع دلاورانه تا سر حد مرگ تا تسلیم شدن در برابر کافران که به کسی رحم نمی‌کنند و کسی را زنده نمی‌گذارند، حتی کودکان و زنان؛ بنابراین بهتر است به جای این که سرزمینمان توسط خرس‌های قطبی تکه‌تکه شود، با شکوه و با دلاوری برای سرزمین مادری بجنگیم.

    — از دفتر میر مصطفی خان[۱۳]
    دستورهای کوتلیارفسکی برای گروهان در ۳۰ دسامبر ۱۸۱۲

    با تمام توان و نیروی خود برای خسته کردن دشمن برای تسلیم‌کردن دژ، که ثابت کرده سرسخت است بایستید. به زودی با استفاده از سلاح‌های روسی راهی برای حل این مشکل باقی نمی‌ماند. با تردید برای ادامه این آخرین چاره، من به نیروها آگاهی خواهم داد و پیش‌بینی می‌کنم که همه افسران و سربازانی که عقب‌نشینی می‌کنند نیز باید بدانند. ما یا باید دژ را بگیریم یا همه می‌میرند. ما برای این کار به اینجا اعزام شده‌ایم. من دو بار در فتح دژ در برابر دشمن تسلیم شدم اما من همچنان پافشاری می‌کنم؛ پس به شما می‌گویم؛ ای سربازان شجاع! هیچ‌کس نمی‌تواند در برابر سرنیزه ارتش روسیه مقاومت کند. این اراده ما روس‌ها را در مقابل دشمنانی مانند ایرانیان قرار داد. ما اگر مقاومت کنیم و تا پایان تلاش کنیم، پیروز خواهیم شد. این کار به همه شما نیاز دارد: نخست - اطاعت؛ دوم - به یاد داشته باشید، هرچه زودتر طوفان به پا کنیم و از نردبان‌ها بالا برویم، آسیب کمتری خواهد داشت. سربازان باتجربه این را می‌دانند، اما افراد بی‌تجربه تنها آن را باور دارند. سوم - از مرگ توسط سمت دشمن نترسید و عجله نکنید. آن. ها کاملاً قصد ندارند حمله را پایان دهند، زیرا پیش از آن منجر به مرگ بی‌مورد سربازان و مردم خواهد شد.[۱۴]

    صادق‌خان با لشکری متشکل از ۴۰۰۰ سرباز در قلعه لنکران در محاصره بود. عباس میرزا، ولیعهد ایران و فرمانده کل ارتش قاجاریه برای او مأموریت فرستاد:

    من مشتاقانه امیدوارم و به صداقت و میهن‌پرستی عمیق شما امیدوارم، زیرا کاملاً مطمئن هستم که شما وفاداری خود را تغییر نخواهید داد و همچنین به شما اعتماد کرده‌ام که از دژ تا حد مرگ دفاع خواهید کرد بدون اینکه مانند یک ترسو در برابر دشمن حرکت کنید، حتی اگر همه کوه‌ها پشت سر نیروهای دشمن قرار بگیرند و به سختی علیه شما و سربازان شجاع خود قیام کنند، شما می‌دانید که از دژ محافظت شده‌است و به همین دلیل کلید قلب ایران است. پس خداوند بزرگ در اجرای امید ما به شما کمک کند.

    این نامه برای همه افسران و سربازان درون پادگان خوانده شد. پادگان در موافقت با سخنان ولیعهد به اتفاق آرا فریاد زد:

    به خدا و نام مقدس پیامبر قسم می‌خوریم که ما ترجیح خواهیم داد بمیریم اما تسلیم دشمن نشویم و تا سرحد مرگ بجنگیم.

    صادق‌خان همچنین از همه ساکنان خواست تا برای محافظت از دژ اسلحه برداشته و تمام اقدامات لازم را انجام دهند. همچنین برای جلوگیری از حملات از سمت شمال و غرب اسکادران ارتش مستقر شد. صادق‌خان از ترس حمله غافلگیرانه ارتش امپراتوری روسیه افزون بر این که خود از نزدیک تحرکات دشمن را دنبال می‌کرد، بر افسران و سربازان جوان نیز نظارت داشت.

    شمار افراد و گردان‌ها
    نام گردان افسر میدانی افراد درجه‌دار نوازندگان لباس شخصی‌ها همه:
    سمت چپ چهاردهمین هنگ گرنادیر گرجی ۳ ۲۵ ۵۴ ۲۳ ۸۳۴ ۹۳۷
    هنگ پیاده ۹۷ لیوونیا ۶ ۱۸ ۳ ۱۴۱ ۱۶۸
    گردان هفدهم جاگر ۱ ۱۰ ۲۳ ۹ ۲۴۸ ۲۹۱
    گردان و نیروی دریایی دریای کاسپین ۲ ۱۲ ۳۳ ۲ ۲۶۴ ۳۱۳
    توپخانه ۴ ۳ ۴۳ ۵۰
    کل: ۶ ۵۷ ۱۳۱ ۳۷ ۱۵۳۰ در مجموع: ۱۷۵۹

    در ۲۷ دسامبر، کوتلیارفسکی نامه‌ای با مضمون پیشنهاد برای تسلیم لنکران به صادق‌خان فرستاد:

    با اراده فرمانده کل من آمده‌ام تا مالکیت مناطق تالش را از دست ایرانیان آزاد کنم و بنابراین باید لنکران را تصاحب کنم. با علم به اینکه شما یک رهبر دلاور و با تدبیر هستید، لازم می‌دانم هشدار دهم که مقاومت شما بی‌فایده خواهد بود؛ اگرچه شما ممکن است یک رهبر نظامی عالی باشید، اما از عباس میرزا، که در اصلاندوز و با آن ده هزار سرباز، ۵۰۰ مرد به عنوان زندانی، همه آگهی‌ها، اسلحه‌هایی که سپاهیان از آن استفاده می‌کنند، شکست نخورد. در حال حاضر باید در اختیار آنها باشد. همان‌طور که در اصلاندوز بود، به سختی همراه با هنگ ۲۰ سوارکار به تبریز فرار کرد، در حالی که او سی هزار تن در اختیار داشت و ما تنها دو هزار نفر. جنگجویان بزرگ بلندمرتبه امپراتوری روسیه نیروهای عباس میرزا را در هم کوبید و اکنون آن‌ها در اینجا، یعنی خانات تالش حضور دارند؛ بنابراین، هنگامی که عباس میرزا نتوانست در برابر سلاح‌های پیروز ما مقاومت کند، علی‌رغم اینکه پانزده برابر نیروهای ما سرباز داشت، شما فکر می‌کنید که در اینجا قادر خواهید بود ضربه مهمی به ما وارد کنید؟ بنابراین من پیشنهاد می‌کنم که موافقت کنید داوطلبانه دژ را تسلیم کنید تا از خونریزی‌های زیان‌آور و غیر ضروری جلوگیری شود، و عباس میرزا و همچنین جنگجویان من را در امان بگذارید. در نظر بگیرید که با پیروی از عقل، به دست آوردن جان، عزت و هم اموال و هم دارایی‌های طرف‌های وابسته در این درگیری به چه نتیجه‌ای خواهید رسید. در غیر این صورت، اگر از صدای عقل سلیم پیروی نکنید، همه چیز را از دست خواهید داد. اما این وظیفه من است که به شما بگویم، زیرا شما کسی هستید که برمی‌گزینید. تنها من باید در برابر خدا و مردم توجیه شوم. به من دستور داده شده که هنوز تا دریافت پاسخ این نامه توپ باران نکنم تا اینکه ظرف سه ساعت پاسخ و رسید دریافت کنم.

    من در انتظار صلح و جواب خوب می‌مانم.

    پیوتر کوتلیارفسکی، ۲۷ دسامبر ۱۸۱۲، لنکران

    در همان روز، صادق‌خان پاسخ داد:

    ژنرال کوتلیارفسکی، من که پیشنهاد صلح شما را دریافت کردم وظیفه خود می‌دانم برخی سخنان سوزناک و تلخی را برای شما بیان کنم که ممکن است با این راستگویی ناخوشایندترین تجربه را برای شما ایجاد کند، زیرا من پیشنهاد شما را رد می‌کنم.

    شما می‌نویسید: «من آمدم تا خانات تالش را از دست ایرانیان آزاد کنم»، به من اجازه دهید، ژنرال، حرف‌های دروغ شما را باور نکنم. برای شما، صریح و مستقیم می‌گویم، همان‌طور که برای بردگی و ستم به مردمان تالش اینجا آمدید؛ در حالی که میر مصطفی خان در قید حیات است، دولت شما باید شخصاً و با مراقبت‌های لازم، از حقوق وی دفاع کند. اما هنگامی که او بمیرد، وارثانش استقلال خود را از دست می‌دهند و به بردگان نالایق و بدبخت تبدیل می‌شوند. تقصیر دیوانه و بینا باعث می‌شود که نوادگان میر مصطفی خان، همان کسانی که تنها اهداف شخصی خود را دنبال می‌کنند برای رسیدن به شهوت قدرت خود، خودخواهی بی‌عاطفه و سخت، چون آنها به آینده غم‌انگیز و متروک فرزندان خود فکر نمی‌کنند، به او خیانت خواهند کرد، زیرا آنها شما را در اینجا دعوت می‌کنند و سرنوشت وطن خود را به غریبه‌های بی‌وفا می‌سپارند - تجاوزگران متجاوز مردمش را به مردمان بی‌معنی تبدیل می‌کنند. ناله‌ها و فریادهای مردگان درگیر در این شبکه شیاد خودخواه - میر مصطفی خان لعنتی ابدی بر آن‌ها خواهد داد، تا هنگامی که کوه‌های تالش محکم بمانند، عزاداری تلخ برای سرنوشت ناگوار قوم تالش باقی خواهد ماند.

    شما نیامده‌اید که خانات تالش را «از دست ایرانیان» آزاد کنید، بلکه آمده‌اید تا قلمرو خود را با هزینه زمین دیگری گسترش دهید. آیا شما در نزدیکی این بزرگترین دولت در جهان زندگی می‌کنید که اکنون به دنبال سرزمین و قلمرو هستید؟ امپراطورهای غیرقابل اشتیاق خود را متمایز می‌دانند که می‌خواهند قدرت همه پادشاهی‌های ضعیف و ناتوان، به ویژه پادشاهیان مسلمان را تحت سلطه خود درآورند و از عدم آمادگی برای جنگ استفاده می‌کنند. این افراد خارجی که در فاصله دو هزار مایلی شما زندگی می‌کنند، بهتر نیست دهقانان تحت ستم و قید صاحبخانه خود را نجات داده و تسکین دهند؟

    شما از من می‌خواهید که «داوطلبانه دژ را تسلیم کنم. در غیر این صورت در مقابل خدا و بشریت اصلاح خواهید شد» چه جمله زیبا و انسانی است؟ آیا به خدا باور داری؟ من شک دارم که به او باور داری و انسانیت را دوست داری، اگر چنین کنی، آنگاه سربازان نگون‌بخت او را در اینجا به یک کشتار بی‌معنی و مرگ حتمی نمی‌کشیدی و از آنها، همسران و فرزندانشان در امان خواهی بود و آنها را وادار کرد تا به دلیل هوی و هوس‌های ترسناک پادشاه شما، در خانه به آرامی زندگی کنند.

    شما می‌نویسید: «برای جلوگیری از خونریزی‌های غیر ضروری». چه کسی عامل این خونریزی است؟ ما یا شما؟ ترک کشور، علی‌رغم عظمت عظیم، شما سارقانی هستید که به خاک ما نفوذ کرده و ما را بی‌رحمانه غارت کرده و می‌کشند. ما هرگز به فکر انجام چنین کارهایی با شما نبوده‌ایم، اما شما به سرزمین ما حمله کرده‌اید، ما را با این چهره شیطانی آدمکش متحیر کرده‌اید، و ما را وادار به مقاومت سرسختانه می‌کنید، نه اینکه استقلال خود را از دست بدهیم، تلاش می‌کنیم اراده طلایی و آزادی خود را حفظ کنیم. دستان ما در داخل جنگ نیست و از خودمان در برابر شما دفاع خواهیم کرد، همانگونه که جانوران وحشی از خود در برابر مهاجمان دفاع می‌کنند و من دقیقاً به شما می‌گویم که همه ما باید با استخوان دراز بکشیم. به اتفاق آرا بهتر است بمیریم تا اینکه داوطلبانه عکس خود را به شما تسلیم کنیم. شما اصلاندوز را به من نشان می‌دهید، جایی که «دو هزار گروه بزرگ» شما ظاهراً «سی هزار نفر از ارتش بزرگ» ما را شکست داده‌است. شرمنده شما ژنرال، دروغ می‌گویید، شما باید حقیقت را بگویید، بدون اینکه واقعیت‌های حقیقی را در مورد چگونگی پایان آن پنهان کنید و نباید از آن پیروزی خاص خود بر ما که به لطف خیانت حقیر به ما بود، لاف بزنید. اگر این واقعه ستمگرانه را فراموش کرده‌اید، من به شما یادآوری می‌کنم، با بالا بردن پرچم سفید در میان ۱۰۵۰۰ سرباز پرچم سفید را به خشم و دشمنی نسبت به عباس میرزا برای برخورد سختگیرانه سربازانی که می‌خواستند از او انتقام بگیرند، دامن زده و سلاح‌های آنها را گرفته و امیدوار بودند که از شما نجات بگیرند. اما در عوض، آنها را بدون وجدان و عطوفت خلع سلاح کردید و مشاهده کردید که چگونه سربازان شما هزاران تن را کشتند و فقط ۵۰۰ تن را به عنوان غنیمت پیروزی زنده نگه داشتند. شرم و رسوایی این رخداد یک درس شایسته‌است زیرا خیانتکاران سوگند شکن هستند، اما در عین حال هشدار خوبی برای بقیه سربازان خیانتکار است، مبادا آنها فریب و وعده‌های حیله‌گر و دروغین شما را بخورند و پس از این اعدام‌های ستمگرانه و وحشیانه که توسط شما بر روی افراد بی‌گناه انجام شد که داوطلبانه خود را به شما تحویل دادند، شما جرئت می‌کنید در مورد عشق به انسان صحبت کنید. من متاسفم برای سربازان شجاع شما که به عنوان ابزار کور برای رسیدن به اهداف دزدان شما خدمت می‌کنند، اما رئیس شما فقط به شما به عنوان فرمانده پاداش می‌دهد، با تزئینات، مدال و حتی مبالغ هنگفتی برای کار قهرمانانه و شجاعانه سربازان شجاع خود که دور می‌زند.

    نمونه دیگری از یک اقدام بزرگ بشردوستانه توسط سرهنگ دوم اوشاکوف انجام شد که سخنان ستودنی و تحسین‌برانگیزی از شما دریافت کرد: به دلیل زخمی‌شدن سربازان من و وارد شدن به شما در جنگ، من از راه جاده‌ای چوبی به ارکیوان و لنکران عزیمت کردم، می‌خواستم پس‌انداز کنم آنها را از اسارت و به دنبال کاروانی که با سربازان مجروح غیر مسلح و پناهندگان روسی همراه بود، در مجموع ۳۵۰ نفر، از این تعداد ۲۶۰ سرباز زخمی، ۴۰ مراقب اسب و ۵۰ سرباز فراری روسی بودند. گردان به رهبری اوشاکوف پس از رسیدن به همه آنها در جاده، تنها فراریان روس را اسیر کرد، در حالی که ۳۰۰ نفر دیگر به طرز وحشیانه‌ای اعدام شدند، علی‌رغم این واقعیت که همه آنها اساساً مرده، مجروح و غیرمسلح راه می‌روند. آیا این برای کسانی است که می‌گویید دوستشان دارید؟ خدای تو کجاست؟ - عیسی، می‌گوید «همسایه خود را دوست بدار که خودت را دوست داری و شمشیر برافراشته با شمشیر نابود خواهد شد». در کجا آمده‌است که ما باید زندانیان، و حتی بیماران و مجروحان را بکشیم؟ از این قساوت، وحشی‌گری وحشیانه، تنها سربازان ما توانایی این را دارند. بر اساس گفته‌های انجیل شما «شمشیر برافراشته با شمشیر نابود خواهد شد». - من با اطمینان پیش‌بینی می‌کنم و پیشگویی می‌کنم که چیز خوبی برای ایران وجود دارد، هنگامی که سربازان شما علیه حاکمان خود برخیزند و همه ژنرال‌ها را به همراه کشتار شیطانی خود برای همه آنچه که آنها برای کشورهای همسایه خود انجام داده‌اند، بکشند و هیچ اثری از آنها باقی نخواهد ماند.

    اگر زیردستان پیشین ما از خان‌ها بصیرت و احساس همبستگی داشتند و منافع خود را کمتر دنبال می‌کردند، پس ما به هم پیوسته بودیم، می‌توانستیم آن را ثابت کنیم، اما اکنون آنها ناامید می‌شوند و پس از توبه از اشتباهات بی‌فکر آنها، خیلی دیر شده‌است.

    برای جلوگیری از خونریزی، من به شما توصیه می‌کنم که از سربازان خود دریغ نکنید و ما را مجبور به جنگ نکنید و به جایی که شما غریبه‌های بد آنجا بودید برگردید و ما را تنها بگذارید: ما با قاطعیت و سخت از این مکان دفاع خواهیم کرد و برای سرزمین نیاکان ما و برای رفاه نسل‌های آینده شما را می‌کشیم. به مردم ترحم کنید و نابود کردن آنها را متوقف کنید. ما به کسی جان ندادیم و حق نداریم آن را از دیگران بگیریم، اما شما نباید سربازان خود را به مرگ حتمی بفرستید، زیرا ما نباید تسلیم شویم.

    قلعه‌ای بدون مقاومت شدید و تلخ. فرمانده دژ، صادق‌خان، ۲۷ دسامبر ۱۸۱۲، شهر لنکران

    کوتلیارفسکی پس از خواندن نامه فوق، دستور تیرباران دژ را صادر کرد. برای حمله به دژ، کشتی باید توپخانه جنگی خود را به نزدیکی ساحل برساند و از آن‌ها استفاده کند. در روزهای ۲۸ دسامبر - ۲۹ دسامبر، توپخانه روسی دائماً دژ را تیرباران می‌کند، اما موفقیت زیادی حاصل نمی‌شود زیرا گلوله‌های کوچک توپخانه نمی‌توانند به دیواره‌های مستحکم لایه‌های خشتی نفوذ کنند و نیروهای درون دژ که توپ‌های پادگان را اداره می‌کنند به مخفیگاه‌های خود پناه می‌برند. کوتلیارفسکی با دیدن بی‌فایده بودن گلوله‌باران نامه دومی را به لنکران فرستاد و از خان‌ها و سران پادگان خواست که از خود، همسران، فرزندان و دارایی خود بدون ریختن خون دریغ نکنند و دژ را تحویل دهند. کوتلیارفسکی نیز چنین نوشت:

    من و همه نیروهای تحت فرمان من بدون تسخیر دژ به آغوش شاهنشاه بزرگ روسیه از این دژ عقب نخواهیم رفت. با آغاز جنگ از من تا آخرین نفر، یا همه ما می‌میریم یا قلعه را می‌گیریم. ظرف سه ساعت منتظر جواب هستم.

    صادق‌خان پاسخ به این نامه را ضروری ندانست.

    در همین حال، موقعیت نیروهای روسیه در حال بحرانی‌شدن بود. گلوله‌های توپخانه خالی شده بود و مردم از سرما رنج می‌بردند. افزون بر این، اخباری دریافت شد که عباس میرزا، فرمانده ارتش ایران، برای نجات لنکران در راه است. کوتلیارفسکی تصمیم گرفت زمان را از دست ندهد و با حمله‌ای سریع دژ را تصرف کند.

    شدت گرفتن درگیری‌ها[ویرایش]

    شمار افراد گردان‌ها هنگام محاصره و پیش از حمله
    برجک‌ها فرماندهان گردان‌ها عملیات
    برجک نخست سرهنگ اوشاکوف هنگ ۱۴ گرنادیر گرجستان (۳۵۰ نفر) حمله در رو به روی سنگر گاموشوان و مجاور سنگر جنوب‌غربی. گرفتن دروازه برای اجازه‌دادن به ذخیره‌ها
    برجک دوم سرگرد پوالیشین هنگ پیاده نظام تثلیث حمله به گوشه سنگر شمال‌شرقی و ایجاد تراکم نیروها در بخش شمال‌غربی
    برجک سوم سرگرد ترشكویچ هنگ هجدهم جاگر (۳۱۳ نفر). ۳۷ نفر از هنگ ۱۴ گرنادیر گرجستان ایجاد درگیری در سنگر گوشه شمال‌شرقی رودخانه و ایمن‌سازی محل پر شدن آب
    هنگ ۱ نیمی از اسکادران هنگ گرنادیر حمله به بخش جنوب‌شرقی نزدیک سنگر در نزدیکی رودخانه (در صورت امکان استفاده از آتش توپخانه)
    هنگ ۲ نیمی از اسکادران هنگ گرنیه حمله به بخش شمال‌غربی نزدیک سنگر در نزدیکی رودخانه (کمک به هنگ حمله برجک نخست)

    درگیری لنکران توسط روس‌ها کمی پیش از برآمدن آفتاب در ساعت ۵ صبح آغاز شد. نیروهای روس در سکوت کامل به حرکت درآمدند، اما ایرانیان در حالت هشدار و آماده‌باش قرار داشتند و اسلحه‌ها و تفنگ‌ها آماده شده بود. با این حال، روس‌ها به سرعت از خندق گذر کردند و سربازان پس از قرار دادن نردبان، از دیوار به سمت برج‌های دژ بالا رفتند و شروع به پرتاب نارنجک به پایین کردند. در سری نخست تلفات، تقریباً همه افسران روس کشته یا زخمی شدند. برجک نخست شاهد مرگ سرهنگ دوم اوشاکوف بود، زیرا او برای مدتی تردید داشت. کوتلیارفسکی پس از آن، از ناحیه پا آسیب دید. او بالای بدن اوشاکوف ایستاد و در حالی که دست او را گرفته بود، دستور داد: اینجا با من! و شخصاً وارد درگیری مستقیم شد، اما کمی پس از آن با دو گلوله از ناحیه سر زخمی شد و به درون خندق غلتید. سربازان روسی که فرماندهان خود را از دشت دادند، همچنان حمله را ادامه دادند. معلم و ادیب آذربایجانی تیمور بیگ بایرام علی‌بی‌اف این وقایع را به شرح زیر توصیف کرد:

    سربازان از دیوار بالا رفتند، گویی که از خطرات تهدیدکننده آن‌ها غافل هستند، زیرا آنها مورد هدف گلوله اسلحه دشمن قرار می‌گرفتند یا از فاصله نزدیک با تیراندازی کشته می‌شدند یا توسط دشمن بر روی دیوارها کشیده می‌شدند و سپس در آنجا کشته می‌شدند. نبردی نابرابر

    در همین حال، برج‌های دژ به طور چشمگیری تضعیف شدند، زیرا دیوارها با مهاجمان جدید به طور مداوم از بین می‌رفتند. سرانجام یک نارنجک‌انداز موفق شد تا از دیوار بالا رفته و اسلحه‌ای را بدست آورد که بلافاصله آن را برگرداند و با شلیک به درون دژ دشمن داخل را هدف قرار دادند. این امر حمله به دو برجک دیگر را تسهیل کرد؛ همچنین توانستند از دیوار و به طرفین بالا بروند و دشمن را تضعیف کنند. در این میان هنگامی که شمار چشمگیری از روس‌ها توانستند وارد دژ شوند، درگیری شدید میان مهاجمان و مدافعان رخ افتاد. روزه‌الصفا مورخ فارسی این وقایع را توصیف کرد:[۱۵]

    درگیری‌های به قدری متشنج و داغ بود که عضلات بازوها و انگشتان از هر لحظه و فرصت سهولت از راه آن محروم می‌شدند. شش ساعت دست زدن به شمشیرهای بریده و پایین آورنده و گرم‌شدن مداوم ماشه اسلحه‌ها

    نگاره‌ای از پیوتر کوتلیارفسکی

    تیمور بیگ نوشت:

    تلخ؛ روس‌ها به بالاترین درجه تلخی، خشونت و انتقام رسیدند - هر انسان زنده‌ای که در راه است، با درگیری شدید روبرو می‌شوند. روس‌ها با سرنیزه‌ها و شمشیرهای سربازان، حتی نوزادان، زنان باردار، پیرمردها و پیرزن‌ها را می‌کشتند.

    مدافعان باقی‌مانده دژ کوشیدند در رودخانه لنکران پناه بگیرند، اما توسط دو توپ که در سمت راست تحت پوشش ۸۰ تفنگدار روس نصب شده بودند، روبرو شدند. هنگام بازگشت، فراریان با سرنیزه سربازان محاصره‌کننده روس روبرو شدند.

    پادگان ایران کاملاً فروپاشید. هیچ زندانی به اسارت گرفته نشد. صادق‌خان، فرمانده دژ و حدود ده دستیار و فرزندان آن‌ها نیز کشته شدند.

    کوتلیارفسکی نیمه‌جان در زیر اجساد پیدا شد. او دچار آسیب از ناحیه چشم راست، شکستگی آرواره و بخش زیرین پا شده بود اما زنده ماند.[۱۶]

    پیامدها[ویرایش]

    در پی فتح دژ و شهر لنکران و در پی آن امضای پیمان گلستان، تالش شمالی تقریباً برای همیشه از کنترل ایران خارج شد.[۱۷] پس از امضای قرارداد اعتراضات گسترده‌ای در سراسر سرزمین‌های قفقاز آغاز شد که منجر به درگیری‌های پراکنده مردم با روس‌ها شد.[۱۸] میرحسن‌خان تالش فرزند میرمصطفی‌خان فرماندهی خانات تالش را به دست گرفت.[۱۹] او مخالفت خود را با امضای پیمان گلستان اعلام کرد و به علت اختلاف و درافتادن با عباس میرزا، ولیعهد ایران، محبوس و زندانی شد. او با یاری شماری از افرادش از زندان گریخت و به تالش شمالی بازگشت و مدتی در نقاط گوناگون آن از جمله جنگل‌های میان‌کوه (در نزدیکی شهر ماسال‌لی کنونی) به همراه نیروهایش در برابر ارتش روسیه مقاومت کرد. او در سال ۱۲۴۶ قمری به صورت مشکوکی در تهران درگذشت.[۲۰] روس‌ها آرام آرام پس از تسخیر موقت تالش شمالی برای تثبیت تسلط خود در منطقه، ضمن احداث استحکامات در سراسر این ناحیه، به کوچاندن اجباری تاتارها (ترک‌زبانان اَرّان که بعدها آذربایجانی یا آذری نام گرفتند)، گرجی‌ها و ارمنی‌ها به تالش گشتاسبی دست زدند که با مرگ پتر کبیر در ژانویه ۱۷۲۵/۱۱۳۷ ق. این سیاست آن‌ها تا اندازه‌ای معوق ماند.[۱۸] یا به علت ایستادگی تالشان در برابر مهاجران ناخوانده و حمایت روس‌ها از مهاجران، درگیری معمولاً به سود مهاجران پایان می‌یافت.[۲۱] روس‌ها همچنین به صورت گسترده‌ای دست به ویران‌سازی آثار و ابنیهٔ تالشان زدند، به‌ویژه مسجدها، از جمله مسجد کربلایی خداوردی و ساختمان‌های حکومتی ایران قاجاری مانند دیوان‌خانهٔ میرمصطفی‌خان مورد تخریب قرار گرفت.[۲۲] قطع درختان تالش گشتاسبی و انتقال چوب‌ها به شروان و روسیه، دست‌گذاشتن بر زنبورداری تالشان و وصول مالیات‌های سنگین و بیگاری‌کشیدن از تالشان از دیگر اقدامات روس‌ها در منطقه بود. روس‌ها به زور وارد خانهٔ روحانیان و مردم تالش می‌شدند و آن‌ها را به استهزاء می‌گرفتند و به دارایی‌هایشان دست‌اندازی می‌کردند. در پی این رفتارها بسیاری از مردم تالش کم‌کم از محل زندگی خود به سمت نواحی جنوبی‌تر یعنی تالش جنوبی که از شهر آستارا آغاز می‌شود مهاجرت کردند. بسیاری از آن‌ها در نواحی نمین، ویلکیج، اردبیل (بیش از سه هزار خانوار)، هشتپر، ماسال، تالش‌دولاب و… ساکن شدند و هیچ‌گاه به محل سکونت خود برنگشتند. شماری از تالشان و نزدیکان میرمصطفی‌خان هم بعدها به نواحی مرکزی ایران مانند اصفهان که شهر بزرگ و پررونقی در ایران بود نیز مهاجرت کردند. اگرچه پس از جنگ‌های نخست ایران و روس مردم سراسر ایران خواهان عضویت در ارتش ایران برای اعزام به قفقاز بودند و با تجدید قوای سپاهیان ایران دور جدیدی از جنگ‌های ایران و روس موسوم به جنگ‌های دوم ایران و روسیه آغاز شد و ارتش ایران دوباره بخش‌های از دست رفته فراوانی را از جمله تالش شمالی بازپس گرفت، اما با لشکرکشی‌های دوباره ارتش روسیه تمامی مناطق بازپس گرفته شده به همراه خانات ایروان و خانات نخجوان و بخشی باقی‌مانده از شمال گردنه حیران (شهرستان لریک امروزی) بر اساس پیمان ترکمانچای از خاک ایران جدا شدند.[۲۳][۲۴][۲۵][۲۶]

    تغییرات مرزی ایران و امپراتوری روسیه پس از پیمان‌های گلستان و ترکمانچای

    جستارهای وابسته[ویرایش]

    منابع[ویرایش]

    1. آنوسوف، اچ. سی (۱۹۰۲ میلادی). [پوتو]، ویراستار. تثبیت سلطه روسیه در قفقاز (جلد اول). ج. ۲. تفلیس: لیبرمن. صص. ۴۷۹–۴۹۲. مقدار |editor-link1= را بررسی کنید (کمک); تاریخ وارد شده در |سال= را بررسی کنید (کمک)
    2. «بررسی نقش انگلیسی‌ها در تحولات سیاسی تالش شمالی و جنوبی / دکتر حسین احمدی». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۵ فوریه ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۳ دسامبر ۲۰۱۴.
    3. نگاهی به گذشته تالش شمالی
    4. «ندای غیب نخستین اثر مذهبی تالش شمالی در قالب مرثیه با صدای حامد رضوان طلب». بایگانی‌شده از اصلی در ۲۴ فوریه ۲۰۱۵. دریافت‌شده در ۳ دسامبر ۲۰۱۴.
    5. کتاب ماه تاریخ و جغرافیا- جدایی تالش شمالی از ایران -شماره 183
    6. Соллогуб В. А. (1955). Биография генерала Котляревского (2-е изд ed.). СПб. ред. В. Бекетова. p. 234.
    7. Аносов Н. С. (1902). Утверждение Русского владычества на Кавказе // в 4 томах. Vol. 2. Тифлис: Тип. Я. И. Либермана. ред. В. А. Потто. pp. 479–492.
    8. James D. Clark, Provincial Concerns: A Political History of the Iranian Province of Azerbaijan 1848-1906, 2006 Mazda Publishing, p.47
    9. Daniel, “Golestān Treaty”, Iranica.
    10. в 12 томах. Vol. 5. Тифлис: Тип. Гл. Упр. Наместника Кавказского. ред. А. П. Берже. 1873. pp. 697–698, № 851.
    11. Соллогуб В. А. (1955). Биография генерала Котляревского (2-е изд ed.). СПб. ред. В. Бекетова. p. 234.
    12. Шабанов Д. Ф. (1871). "Часть 1. От сформирования полка до его прибытия на Манглис. 1642—1825". История 13-го Лейб-гренадерского Эриванского Его Величества полка // в 3 частях. Тифлис: Тип. окружного штаба кавказского военного округа. pp. 125–133.
    13. Байрам-Алибеков Т. (1885). "История талышского ханства". Ленкорань: Институт Рукописей НАН Азербайджана. Archived from the original on 2009-05-07. {{cite journal}}: Cite journal requires |journal= (help)
    14. Потто В. А. (1887). "За Кавказом. Глава 21. Котляревский". Кавказская война в отдельных очерках, эпизодах, легендах и биографиях // в 5 томах. Vol. 1 — От древнейших времен до Ермолова. Вып. 3 (2-е изд ed.). СПб.: Тип. Е. Евдокимова. pp. 479–482.
    15. Ровзет-уль Сафа, Очаровательный сад, Кавказ, 1866 г, № 21
    16. Военная энциклопедия[پیوند مرده]
    17. https://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/2/24/Gulistan_treaty.jpg
    18. ۱۸٫۰ ۱۸٫۱ احمدی، حسین، تالشان، ص۱۶۵.
    19. لنکرانی، احمد (۱۳۸۰). اخبارنامه: تاریخ خانات تالش در زمان جنگهای روسیه علیه ایران. به کوشش علی عبدلی. تهران: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه. ص. ۱۱۸. شابک ۹۶۴-۳۶۱-۰۳۹-X.
    20. احمدی، حسین، تالشان، ص۸۸.
    21. احمدی، حسین، تالشان، ص۱۶۷.
    22. احمدی، حسین، تالشان، ص۱۶۸.
    23. Timothy C. Dowling Russia at War: From the Mongol Conquest to Afghanistan, Chechnya, and Beyond pp 728-730 ABC-CLIO, 2 dec. 2014 شابک ‎۹۷۸−۱۵۹۸۸۴۹۴۸۶
    24. History of Lankaran بایگانی‌شده در ۲۰۱۱-۰۷-۰۶ توسط Wayback Machine
    25. http://iichs.org/index.asp?id=1342&doc_cat=31
    26. مطالعه تطبیقی تالش شمالی و جنوبی-دکتر شهرام امیر انتخابی

    خوانش بیش‌تر[ویرایش]

    پیوند به بیرون[ویرایش]